مقاله نویس؛لورا گارنت
استراتژی رهبری
من به رهبران کمک می کنم تا حوزه نبوغ خود را بیابند و موفقیت خویش را تسریع کنند.
ممکن است از عواملی که مانع موفقیت می شوند شگفت زده شوید.
بعنوان متخصصی که به مردم کمک می کنم تا کسی باشند که هستند و عاداتی را بسازند که برای موفقیت آنها حیاتی است،می توانم با اطمینان بگویم که اکثر اوقات افراد حتی از آنچه که بدرستی مانع موفقیت آنها می شود آگاه نیستند.
امکان دارد فکر کنید در حال انجام هر کاری هستید که احتمالا" می توانید.اما گاهی اوقات،موفقیت مستلزم کند کردن آهنگ حرکت و تمرین خودآگاهی و تفکر عمیق است. شبیه کاری که خیلی از افراد موقع اندیشیدن به سال گذشته و برنامه ریزی برای سال بعد جهت دیدن نقاط کور انجام می دهند.
اگر در تلاش برای یافتن نقاط کور در زندگی خودتان هستید،لیست ذیل اقدام اولیه با ارزشی است.موارد ذیل حقایق شگفت انگیزی هستند که مانع رسیدن به موفقیت مطلوب تان می گردند:
۱-از تعریف موفقیت فرد دیگری پیروی می کنید
یعنی اینکه عملکرد خود را با اهداف و برنامه های زمانی فرد(یا جامعه) دیگری مقایسه می کنید.این نوع مقایسه فقط به یک ارزیابی غیر دقیق منتهی می شود.پس تعریف خود از موفقیت را خلق کنید.بمجرد اینکه چنین کاری کردید،باید تنها مرجعی باشد که جهت مقایسه عملکرد به آن توجه می کنید.
۲-بواسطه فقدان کار درونی
بخش زیادی از رفتارهایتان همراستا با کسی که می خواهید باشید نیستند.
در فرهنگ خودمان آموخته ایم که فقط موقعی مشکلی هست در جستجوی درمانگر یا مربی باشیم.اما قویا" بر این باورم که حتی وقتی زندگی در ظاهر خوب بنظر می رسد. هم باید از مربی و درمانگر استفاده کرد. برای موفقیت و بهینه سازی پتانسیل خود،درک اینکه چه کسی هستید و نیز شناخت روان خویش ضروری است.
بدون از درک آنچه درون ذهنتان می گذرد، قربانی ارتباطاتی می شوید که از خانواده اصلی خود دریافت می کنید.باورها و قوانین آنها محرک تصمیمات شما می شوند، نباید چنین باشد زیرا احتمالا" در نهایت به روشی عمل می کنید که همراستا با شخصی که می خواهید باشید نیست.
صرفنظر از نوع و ماهیت اهداف ،به منظور رسیدن به آنها باید نسبت به رفتارهای ناخودآگاه خود آگاه باشید.اگر هم اکنون درمانگر یا کوچ ندارید،می توانید ابتدا با کند کردن آهنگ حرکت خود و شروع به ملاحظه لحظاتی که واقعا" شاد هستید یا نیستید به ساخت خودآگاهی خود بپردازید.نجوای ذهنی که درون ذهنتان می چرخد چیست؟توجه به این پیام ها را آغاز کنید.چنین تمرینی می تواند روشی قوی برای شروع فرآیند درک پیام های ذهنی باشد که محرک رفتارهای معین هستند.
۳-در حال چسبیدن به نرم های اجتماعی منسوخ شده هستید
برای موفقیت به اخذ یک مدرک دانشگاهی نیاز هست.فواید و حقوق شغل مهم تر از چگونگی تاثیر آن بر احساس است.تغییر مکرر شغل بد است،واقعا" بد است!این ها قوانین قدیمی هستند که برای دنیای کسب و کار مدرن دیگر بکار نمی روند.اگر از همه (یا هر یک از این ها)پیروی می کنید،تا حد زیادی درحق خود بی انصاف هستید.اگر در چنین وضعیتی قرار دارید، می توانید وباید این قوانین را نقض کنید.
ادامه دارد
https://www.forbes.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
۲-می توانید نیازهای خود و دیگران را درک کرده،شنیده و احساس کنید
رهبران موثق فهم عمیقی از شس نیاز انسان از جمله نیازهای خودشان دارند.
۱-اطمینان
۲-تنوع/عدم اطمینان
۳-قدر و اهمیت
۴-عشق/ارتباط
۵-رشد و ترقی
۶-همکاری و کمک
بر روی سطح توقف نمی کنید.همیشه می خواهید راجع به نیازها،اهداف و رویاهای کسانی که با آنها در حال داد و ستد هستید بدانید.این کنجکاوی شدید نشات گرفته از انگیزه درونی برای ارتباط است و به روابط تجاری محدود نمی شود.بلکه تقریبا" با هر کسی که ملاقات می کنید بروز می کند چون یک ارتباط انسانی دارای پتانسیلی برای تقویت رشد و یادگیری است.رهبران موثق هرگز فرصتی را برای آموختن و رشد از دست نمی دهندبویژه اگر چنین فرصتی مستلزم گام برداشتن به درون انگیزش های ناشناخته دیگران باشد.بر یافتن ویژگی که افراد را متمایز می کند تمرکز کرده و آن را با یک مکالمه در زمان مقتضی خواهید یافت. بجای تحریک شدن با نیاز به کنترل رفتار و عقاید دیگران،بطور خالصانه ای به ارتباط در سطحی عمیق تر با پیروان خود به همان میزانی که با دوستان و عزیزان خویش دارید علاقه مند هستید.چرا چنین علاقه و دغدغه ای دارید؟ابتدا،بخاطر اینکه ،ما هم انسان هستیم که دقیقا" با نیازهای مشابه ای برانگیخته می شویم،اگر چه روش های متفاوتی را برای رفع آنها برمی گزینیم.دوم،چون رهبرانی که بالاترین نیازها را مجسم می کنند دقیقا" می دانند که چگونه الهام بخش هر کسی پیرامون خودشان باشند.
به رشد و همکاری بیندیشید:آنها به بهترین وجه در درون هر یک از ما سخن می گویند.
۳-از هدف خود رهبری کرده و سخن می گوئید(نه از نفس و ضمیرتان)
رهبران واقعی بر روی ساختمان ها سرمایه گذاری نمی کنند. عیسی مسیح هرگز یک ساختمان نساخت.آنها بر روی افراد سرمایه گذاری می کنند.چرا؟زیرا موفقیت( success) بدون از جانشین( successor) شکست است.بنابراین،میراث شما نباید در ساحتمان ها،برنامه ها یا پروژه ها ؛بلکه باید در افراد باشد.
( مایلز مانرو)
رهبران موثق نه فقط از کاری که انجام می دهند شور و احساس می گیرند.بلکه بیشتر از افراد و همکاری و مشارکت برانگیخته می شوند.به همین علت است که مراقب و نگران میراث خود هستند.در حقیقت،ممکن است برخی از وظایف و تکالیفی را که اقتضای شغل شما است دوست نداشته باشید،چنین نگرشی پسندیده و قابل انتظار است زیرا انسان هستید و به تنوع و رشد نیاز دارید.
با این وجود،می دانید که چگونه هنگام انجام کار انگیزش درونی و مقصود روشن خود را فراخوانید.یعنی اینکه می دانید چرا کاری را انجام می دهید.قصد و هدف برای این است که بقدری نگاه و دیدتان رفیع گردد که چیزی را آنسوی این کارهای معلق انباشته شده در جلوی خود ببینید و احساس کنید.هدف صخره سخت و نستوه زندگی است که بی توجه به موانع موجود در مسیر ،دیدتان نسبت به آینده را زنده نگهداشته و بوضوح بر روی صفحه ذهنتان نمایش می دهد.اهداف و رویاهای بزرگ مستلزم اشتیاق و پشتکار با هم هستند.می دانم که پشتکار می تواند در زمان هائی کسل کننده و زجر آور باشد.لکن،موقعی که از هدف خود رهبری و هدایت می شوید،افراد هم از شما پیروی می کنند چون می دانند که چرا کاری را انجام می دهید.
منبع؛ http://p4s.pt/en
ترجمه و تلخیص؛ غریب واحدی پور
۴
آوریل ۲۰۱۷
رهبری و هدایت خویش اولین گام است.
در این مقاله لیندا اسکاتی(مربی رهبری در گوگل و EQ-i2.0دارای مدرک هوش هیجانی)آنچه را که برای مبدل شدن به رهبری الهام بخش نیاز است بیان می کند.
" ...بنابراین میراث رهبر نباید در ساختمان ها،برنامه ها یا پروژه ها باشد،بلکه باید در نیروی انسانی باشد."(مایلز مانرو)
مقدار زیادی راجع به رهبری و خصوصیات یک رهبر موثق و قابل اعتماد نوشته شده است.هدف از این مقاله کار تکراری نیست.بلکه مقصود از آن نوشتن در مورد رهبری است که از درون سرچشمه می گیرد که هیچ نسبتی با عناوین و موقعیت ها ندارد ،بلکه با هر کاری که بواسطه شخصیت واقعی خود انجام می دهید و نیز اشتیاق برای موفقیت ارتباط دارد.
مهم تر از هر عامل دیگری می خواهید که خود را هدایت و رهبری کنید،آیا نمی خواهید؟اما چگونه می توانید چنین کاری را انجام دهید؟
گام اول؛بتدریج شروع کنید تا دریابید که چگونه می توانید دوباره کنترل را از کنترل کننده اتوماتیک مغز هراسان و از قبل برنامه ریزی شده خود بدست گیرید،زیرا رهبری با شما آغاز می شود.
در حقیقت،منظور از رهبری دیگران یا صعود از نردبان های ترقی چیست،آیا چنین کاری را از یک موقعیت ناسالم درون خود انجام دهید؟ اگر نیاز شما برای پذیرش توسط دیگران نشات گرفته از یک موقعیت تهی ،یک نیاز اجابت نشده برای اهمیت یافتن باشد چه می شود؟سوال کلیدی این است که: انگیزش شما برای رهبر بودن در سطحی عمیق تراز کجا سرچشمه می گیرد؟اگر جواب این سوال را می دانید،تبریک!در اینصورت تکلیف خود آگاهی خود را انجام داده اید.
اگر هنوز جواب خود را نیافته اید،می توانم به شما اطمینان دهم که موقعی شجاعت غور کردن عمیق تر را داشته باشید دنیای کاملا" جدیدی از معنا و تجارب وجود دارد.
۱-خود را بیش از آنکه دیگران رهبری می کنند رهبری و هدایت می کنید
در میان سایر مهارت ها،استقلال مقیاسی از قدرت و اعتماد به نفس است.
افراد دارای وابستگی احساسی بطور مداوم در جستجوی برخی اشکال موافقت و تایید دیگران هستند.حتی اگر در موقعیت های رهبری تصمیمات مستقلی می گیرند،همیشه هم در جستجوی تنفیذ و به رسمیت شناختن از طرف دیگران هستند.بدان معنا نیست که نیاز به تمجید موقع انجام یک کار خوب مشکلی دارد.بلکه در عوض بدین مفهوم است که فقدان استقلال احساسی موجب عدم اطمینان(اضطراب)می گردد،بطریقی که همواره در مسیر خود برای هر گامی که برمی دارید در جستجوی تایید هستید.رهبران موثق و قابل اطمینان مستقل هستند زیرا می دانند چه کسی هستند،از کجا آمده اند و به کجا می روند.
بعنوان یک رهبر موثق،از انتخاب نمی هراسید زیرا حتی اگر اشتباه کرده و سقوط کنید،می دانید که چگونه دوباره و دوبار برخیزید.سیستم ارزشی و اعتماد به نفس شما بنیادهای اساسی قدرت و قابلیت انعطاف تان خواهند بود.
ادامه دارد
منبع؛ http://p4s.pt/en
ترجمه و تلخیص؛ غریب واحدی پور
رهبران دارای هوش هیجانی توجه خود را بر زمان حال متمرکز می کنند،به چیزی که در حال اتفاق است و بصورتی که اتفاق می افتد واکنش نشان می دهند.آنها توجه خود را با فرضیات یا فرآیندهای فکری"می توانستم یا می بایست داشته باشم"منحرف نمی کنند.
هر موقعیتی متفاوت و سزاوار یک پاسخ منحصربفرد است.اینگونه عمل کردن قابلیت انعطاف،سازگاری و در واقع خونسردی می سازد.البته،اصول یکنواخت مدیریت و روش خوب وجود دارد:نمی توانیم در روش برخورد با کارکنان از دو استاندارد متفاوت استفاده کنیم.اما موقعیت هر شخصی واقعا" نیازمند یک پاسخ شخصی و منحصربفرد است.افراد از اختلاف بین یک رهبر حامی و دلسوز و کسی که صرفا" قوانین را بطور دقیق اعمال می کند آگاه هستند.یک رهبر واقعی فردی کمال گرا نیست،ولی کسی است که توسعه روزانه در پرورش خصلت انسانی فرد را امکان پذیر می داند.رهبری که مدعی اقتدار است و نظر خود را تغییر نداده و مذاکره نمی کند غیر محتمل است در طولانی مدت با دیگران در وضعیت خوبی بماند.
۸)از وابستگی متقابل استقبال کنید.
رهبران دارای هوش هیجانی کاملا" ازمیزان اهمیت سایر افراد در بهزیستی حرفه ای و شخصی خود آگاه هستند و از تصدیق این بدهی واهمه ای ندارند.رهبر دارای هوش هیجانی یک رهبری مجزا و منفرد نیست.وابستگی متقابل نباید با در دام افتادن یا وابستگی احساسی اشتباه گرفته شود. ترجیحا" یک قدردانی خالصانه از چیزی است که سایر مردم برای عرضه و انجام دادن دارند. احساس دیده شدن و مورد قدردانی قرار گرفتن یک تحریک کننده قوی برای وفاداری و حس آگاهی است.و موقعی کسانی که برای ما کار می کنند خوب کار کنند،کار ما آسانتر است.
امروز یکی از بزرگترین مشکلات در حوزه بهداشت سازمانی آن است که کار بیشتری نسبت به تعداد افراد واجد صلاحیت برای انجام دادن کار وجود دارد.در نتیجه خیلی از کادر درمانی بویژه پرستاران احساس بار زیاد وفشار اضافی می کنند.رهبران دارای هوش هیجانی درک می کنند که تصدیق و تقدیر صمیمانه فشار موقعیت های استرس زا را تسکین می دهد.این حقیقت بویژه در مورد خدمات سلامتی صادق است زیرا در این حوزه متولیان تمایل دارند کسانی را جذب کنند که خالصانه می خواهند به دیگران خدمت کنند.
ارتباط انسانی استرس را بالانس و منبع الهام بهترین ها در افراد است.با کارکنان خود به روشی ارتباط برقرار کنید تا دریابند که کار واقعی آنها را درک کرده و تصدیق می کنید.گوشی را بردارید و زمانی را صرف شنیدن سخنان آنها کنید.می توانید بدون از اینکه اقتدار یا احترام را از دست دهید وابستگی متقابل داشته و هم زمان خود را از استرس رها کنید.
۹)به عقل و خرد بدن خود اعتماد کنید
عملکرد معنوی خود را با عقل و خرد بدن و درک حسی خود توانمند سازید. ایمان و معنویت از طریق بدن یک رهبر دارای هوش هیجانی قابل دستیابی هستند.EQنتیجه یافتن ارتباط معنوی بین بدن،باورها و کاری است که خود را وقف آن کرده اید.معنویت یک عقیده تعصب آمیز نیست،بلکه یک تجربه است.
حرف(اغراض،باورها و عقاید)و قدم(اعمال و رفتار)ما باید باهم سازگار باشند.موقعی که سازگار نیستند،وقتی که ماموریت رهبر با کاری که انجام می دهد ناساز گار باشد ،کسانی که به او می نگرند گیج می شوند.این سطح پایین تر حس آگاهی به یک سطح پایین معنویت منجر می شود.
* EQ به زندگی های سالم تر منتهی می شود
همه مهارت های فوق الذکر را می توان آموخت.یکبار که آموخته شوند،به یک وضعیت خونسردی و تمرکز سالمی منتهی می شوند که به رهبران امکان می دهد تا موقعیت های رهبری را برای طولانی مدت نگهدارند.
EQآمیخته ای از غریزه و هوش است.ما با احساسات و غرایزی متولد می شویم که همراه با هوش توسعه می یابند.روان زخم رفع نشده توانائی ما برای ارتباط با غرایز و نیز تفکر عقلانی را محدود می کند.یک شرطی سازی فرهنگی که ذهن و بدن را در مقابل یکدیگر قرار می دهد نیز EQ را مختل می کند.اما چون EQحاصل آموختن و منابع غریزی است که هرگز بدرستی آنها را از دست نمی دهیم پس همیشه می تواند تقویت شود.لکن EQیک ویژگی هوشی نیست که بتوانیم از کتاب ها یا پروتکل های تست کسب کنیم. کسانی که آن را آموزش می دهند چگونگی و نه چه چیزی را آموزش می دهند.کسانی هم که آن را می آموزند فعالیت خود را کندتر کرده ،عمیق تر نفس می کشند ،بر بدن خویش تمرکز می کنند،غرایز اصلی را شناسایی می کنند و روان زخم را با شجاعت و باز کردن راه ورود به قلب دیگران درمان می کنند.بدین طریق از EQبرای خلق زندگی های با معناتر ،رضایت بخش تر و سالم تر برای دیگران و خودشان استفاده می کنند.
منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.