نگاهی درونی به مغز ترومازده و چگونگی شروع درمان
پست شده؛۱۳مارس ۲۰۱۷
نوشته شده توسط؛جنفر سویتن
بازنگری شده توسط؛لایبی ما
نکات کلیدی؛
۱)مغز در سراسر عمر رشد می کند و تکامل می یابد.بازماندگان تروما می توانند بر این ویژگی شکل پذیری مغز برای بهبود سرمایه گذاری کنند.
۲)یک مغز ترومازده گرایش به تجربه فعالیت خیلی زیاد در نواحی مربوط به ترس را دارد.
۳)همچنین فعالیت کاهش یافته در "نواحی تفکر" مغز تروما زده وجود دارد.
۴)با روان درمانی و ذهن آگاهی(آگاهی از لحظه)می توان فعالیت در ناحیه ترس مغز را کاهش و ابراز سالم هیجانات را امکان پذیر ساخت.
تقریبا" ۵۰درصد جمعیت یک اتفاق ترومایی را در مرحله ای از زندگی هایشان تجربه خواهند کرد.در حالیکه واکنش ها نسبت به تروما می تواند خیلی متغیر باشد و هر کسی به یک اختلال استرس پسا تروما( PTSD)دچار نمی شود،اما تروما می تواند مغز را به برخی روش های قابل پیش بینی تغییر دهد که هر کسی باید از آنها آگاه باشد،بویژه اگر خود یا کسی از نزدیکانتان در حال کشمکش برای غلبه بر عوارض پس از تروما باشید.با افزایش آگاهی،می توانید جهت رفع و رجوع علائم و اثرات ترومای خودتان درمانی بیابید و برای اینکه بطور واقعی مغزتان را برای بهبودی دوباره ساختار بندی کنید مهارت هایی بیاموزید.
علاوه بر آن،اطلاع از آنچه در جریان است می تواند خیلی سودمند باشد زیرا کمک کند تا دریابید که دیوانه نیستید،بطور غیر قابل برگشتی صدمه ندیده اید یا شخص بدی نیستید.بلکه می توانید به مغز تروما زده به گونه ای بیندیشید که بواسطه نتایج اتفاقات ترومایی عملکرد متفاوتی دارد و درست همانگونه که مغزتان در واکنش به تجارب گذشته تان با دنیا تغییر کرد،در واکنش به تجارب آینده تان نیز می تواند تغییر کند.به عبارت دیگر،مغز پلاستیک(قالب پذیر)است و می توانید آن را تغییر دهید.
*سه ناحیه مغز متاثر از تروما
تروما می تواند عملکرد مغز را به خیلی از روش ها تغییر دهد،اما سه مورد از مهم ترین تغییرات در نواحی ذیل رخ می دهد:
۱)قشر پیش پیشانی مغز ( PFC)معروف به" مرکز تفکر"
۲)قشر کمربندی قدامی مغز( ACC)معروف به "مرکز تنظیم هیجان"
۳)بادامه مغز معروف به "مرکز ترس"
PFCیا "مرکز تفکر" نزدیک به فرق سر،پشت پیشانی قرار دارد. "مرکز تفکر" علت قابلیت هایی مانند تفکر منطقی،حل مساله،شخصیت،طراحی،همدلی و آگاهی نسبت به خودمان و دیگران است.در صورتیکه این ناحیه قوی باشد، قادر به تفکر روشن هستیم،تصمیمات خوب اتخاذ می کنیم و نسبت به خودمان و دیگران آگاهیم.
ACCیا "مرکز تنظیم هیجان" نزدیک به قشر پیش پیشانی مغز قرار دارد اما درون مغز در سطح عمیق تری قرار دارد."مرکز تنظیم هیجان" تا حدی عامل تنظیم احساس است و بطور ایده ال دارای رابطه کاری نزدیکی با مرکز تفکر است.اگر این ناحیه قوی باشد،قادر به مدیریت هیجانات و افکار مختلف بدون از درهم شکسته شدن کامل توسط آنها هستیم.امکان دارد تمایلی به ارسال ایمیل آزار دهنده ای به یک همکار داشته باشیم،اما مرکز تنظیم هیجان یادآوری می کند که این ایده خوبی نیست،ِلذا کمک می کند تا هیجانات خودمان را مدیریت کنیم و کارهایی را که مایه افسوس هستند انجام ندهیم.
بالاخره،بادامه مغز،یک ساختار ریز جاسازی شده بطور عمیق در درون مغز است که بعنوان مرکز ترس آن عمل می کند.این ناحیه زیر قشری خارج از کنترل یا آگاهی هوشیارانه ما قرار دارد.بعنوان وظیفه اصلی همه اطلاعات ورودی اعم از هر چیزی که می بینیم،می شنویم،لمس می کنیم،می بوییم و می چشیم را دریافت و سپس به سوال"آیا این یک تهدید است؟ جواب می دهد.اگر تشخیص دهد که تهدید خطرناکی وجود دارد،بر ما احساس ترس مستولی می گردد.موقعی که این ناحیه فعال می شود،احساس هراس،نیاز به بروز واکنش و گوش به زنگی می کنیم.
*در یک مغز ترومازده چه اتفاقی در حال وقوع است
مغزهای ترومازده به سه روش قابل پیشگویی متفاوت از مغزهای غیر ترومایی هستند:
۱)"مرکز تفکر" کم فعال است.
۲)"مرکز تنظیم هیجان"کم فعال است.
۳)"مرکز ترس"بیش فعال است.
از الگوی فعالیت ها استنباط می شود که یک مغز ترومازده اغلب از بخش های پایین بیشتر از بالایی ها بار می کشد.یعنی اینکه فعالیت های نواحی اصلی تر و پایین تر از جمله مرکز ترس زیاد است،حال آنکه نواحی بالاتر مغز (همچنین معروف به نواحی قشری)دارای فعالیت کم هستند.به عبارت دیگر،اگر دچار تروما شوید،امکان دارد استرس مزمن،گوش بزنگی،ترس و رنجش را تجربه کنید.همچنین شاید به سختی احساس امنیت،آرامش یا خواب کنید.این علائم همه نتیجه یک بادامه مغز فزونکار هستند.
کسانی که دچار تروما می شوند هم زمان ممکن است متوجه مشکلاتی در ارتباط با تمرکز و توجه هم شوند و اغلب گزارش می کنند که نمی توانند بوضوح فکر کنند.این شگفت آور نیست و بخاطر فعالیت کم مرکز تفکر است.
سرانجام،بازماندگان تروما گاهی اوقات شکایت می کنند که قادر به مدیریت احساسات خودشان نیستند.بعنوان مثال،اگر شخصی به شوخی آنها را بترساند،امکان دارد مدتی طولانی پس از سپری شدن شوخی ضربان قلب شان تند بزند،یا به سختی از رنجش های جزئی رها شوند.حتی موقعی که می خواهند آرام شوند و احساس بهتری داشته باشند نمی توانند.این مشکل تا حد زیادی بواسطه ضعیف شدن مرکز تنظیم هیجان است.
*برای بهبودی چه کاری می توانید انجام دهید
تغییر مغز مستلزم تلاش،تکرار و صرف زمان است.برای رسیدن به این هدف بهترین هدیه ای که می توانید به خودتان بدهید روان درمانی است.اگر برای شروع این سفر آماده هستید روانشناسی را بیابید که متخصص تروما و اختلال پسا تروما است .کسی که از شیوه های مبتنی بر شواهد برای کار هم زمان با بدن و ذهن جهت تغییر مغز استفاده می کند.
علاوه بر آن، برای کمک به شروع پروسه غیرفعال سازی مرکز ترس به افزودن یک تکنیک مبتنی بر ذهن آگاهی یا مبتنی بر بدن به برنامه روزانه خود بیندیشید.این یک گام ابتدایی حیاتی برای بهبود است،چون موقعی که قادر به آرام سازی مرکز ترس باشیم،بهتر قادریم که برای تقویت و فعال سازی مرکز تفکر و مرکز تنظیم هیجان کار کنیم.دو مورد از چنین تمریناتی شامل تنفس دیافراگمی یا شکمی و تمرین اتوژنیک(خود زاد)است.تمرین این تکنیک ها یا تکنیک های مشابه چند مرتبه در روز طی دوره های زمانی کوتاه توصیه می شوند.بخاطر داشته باشید که تمرین موجب پیشرفت می گردد.
توجه:تمرین اتوژنیک(خود زاد)؛ تکنیکی آسان برای تنآرامی یا ریلکسیش است.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
نوشته شده توسط؛دکتر سث جی گیلهن
پنج استراتژی برای یافتن آرامش بیشتر حتی موقعی که اضطراب هنوز وجود دارد.
پست شده؛۲۶ژانویه۲۰۲۴
بازنگری شده توسط؛لایبی ما
نکات کلیدی:
۱)اضطراب اغلب بطور کامل ذهن را در اختیار می گیرد،ناخواسته وارد زندگی های ما شود و طولانی تر از آنچه می خواهیم می ماند.
۲)تلاش برای حذف اضطراب حتی اغلب آن را به مشکل بزرگتری مبدل می کند.
۳)خیلی از استراتژی های سودمند راجع به ساخت رابطه متفاوتی با اضطراب هستند.
اضطراب اغلب شبیه یک مهمان خشن رفتار می کند،دعوت نشده حاضر می شود و پس از آنکه خواسته اید ترک کند مدت طولانی تری می ماند. ،اضطراب بی امان به هر شکلی اعم از نگرانی طاقت فرسا،یک حس خفه کننده پانیک،وحشت از موقعیت های اجتماعی یا هر چیز دیگری که باشد می تواند بسیارخسته کننده باشد.
برخی تکنیک ها مانند مواجه شدن با ترس ها از طریق روش درمان مواجهه ای،ریلکس سازی یک به یک همه ماهیچه های اصلی بدن،تمرین مدیتیشن و اشکال دیگر ذهن آگاهی(آگاهی از لحظه حال) و سایر روش ها می توانند در پایین آوردن اضطراب اثربخش باشند.اما اگر چه این تکنیک ها اغلب سودمند هستند،ولی به هرکسی کمک نمی کنند؛حتی وقتی هم اثرگذار هستند،امکان دارد فقط تا حدی موفقیت آمیز باشند.
پس موقعی که اضطراب به سهولت محو نمی شود چه کاری می توانیم انجام دهیم؟در این صورت پنج استراتژی ذیل می توانند کمک کنند.
۱)بر بدن خود متمرکز شوید
اضطراب اغلب درون سر می چرخد و فرد را از کالبد فیزیکی خودش جدا می کند.در نتیجه،بطور فزاینده ای انرژی و تمرکز او را می گیرد.لذا به آنچه که در بدنتان در حال وقوع است برگردید.همچنانکه به هر حسی مانند گرمی،سردی،سنگینی،تنش یا انرژی وزوز و همهمه توجه می کنید چند نفس راحت بکشید.بگذارید مشاهدات تان تا حد ممکن با بیطرفی و عاری از قضاوت های "خوب"یا"بد" باشد.شاهد تجربه واقعی بدن در این لحظه باشید.
۲)اضطراب را به درون ذهن خود دعوت کنید
این روش بنظر تناقض آمیز است و هست.مقاومت در مقابل اضطراب نه فقط موجب رفع آن می شود،بلکه اغلب وضعیت را بدتر می کند.اگر از اضطراب بخواهید مدتی بماند چه اتفاقی می افتد.بگذارید بداند که تا وقتی دوست دارد می تواندسکنی گزیند و شما طی این مدت مراقب امورات دیگر هستید.حتی اگر کمی طولانی تر بماند،می توانید کشمکش بی فایده برای وادار کردن آن به ترک را متوقف سازید.
۳)کار بعدی را انجام دهید
از خودتان بپرسید که چه کاری نیاز است انجام شود.تمرکز خود را از توجه پیوسته به چگونگی احساس خود به انجام کار بعدی تغییر دهید که به توجه تان نیاز دارد.تا حد امکان این تغییر را ملایم و آهسته بدون از خود انتقادی یا صدای درونی خشن انجام دهید.به سادگی و با مهربانی از خود بپرسید،چه کاری نیاز است انجام شود؟همچنانکه در استراتژی۲ بیان شد،اضطراب می تواند سربار و طفیلی باشد.
۴)نفس بکشید و گوش بدهید
اضطراب یک هشدار است و هشدارها به منظور جلب توجه هستند.برای لحظه ای مکث کنید و به درون خود بنگرید. به چیزی گوش بدهید که ذهن و بدنتان تلاش می کنند به شما بگویند.نیازی نیست آن را کشف کنید یا راجع به آن بیندیشید.بیش از گوش ها با قلب تان گوش دهید،با شم بجای عقل گوش کنید.
برای شنیدن آنچه که ممکن است در زیر افکار و احساسات غم فزا و پریشانی آور تان وجود داشته باشد به خودتان زمان و فضایی بدهید.حتی اگر جوابی نگیرید،فقط مکث و نگاه به درون می تواند سودمند باشد.
۵)فرضیات خود را زیر سوال ببرید
اصل راهنمای پشت هر کدام از تکنیک های مزبور این است که رابطه تان با اضطراب را تغییر دهید.ما میل به قفل شدن در روشی برای حل و فصل اضطراب را داریم که معمولا" راجع به خلاص شدن از آن است.به چالش کشیدن باورهایی را آغاز کنید که این واکنش را تحریک می کنند.یافتن آرامش هنگام مضطرب بودن اغلب مستلزم آشتی با اضطراب است.موقعی از خود می پرسید که چرا اضطرابم محو نمی شود،به یاد بیاورید که هیچ دلیل روشنی برای آن متصور نیست.شاید رفع اضطراب کار شما نیست،شاید مضطرب بودن بدون از اشکال باشد.
این پنج روش را تجربه و چگونگی اثربخشی آنها برای خودتان را ارزیابی کنید.فقط از تمایل قضاوت در خصوص اثر گذار بودن یا نبودن آنها از طریق معیار احساس اضطراب کمتر آگاه باشید.در حالیکه احساسات نقش مهمی در زندگی های ما ایفا می کنند،ولی معیار سنجش نهائی یک زندگی خوب نیستند.در عوض انرژی خود را بر انجام کارهایی متمرکز کنید که برای روزهای زندگی تان ارزش واقعی به ارمغان می آورند.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
نگاهی به عمومی ترین روش های تشخیص رشد و بهبود بازماندگان تروما
نوشته شده توسط؛کی تی گلس
۱۱اوریل ۲۰۲۳
بازنگری شده توسط؛میشل کرک
نکات کلیدی:
۱)خیلی می پرسند "چگونه موقع بهبودی را بدانم؟"موقعی که درد بهبودی خیلی شدید احساس می شود،می خواهیم زمان خاتمه آن را بدانیم."
۲)هر یک از ما سفر خاص خودمان را داریم و بهترین قاضی برای قضاوت در خصوص بهبود خودمان هستیم.
۳)کاهش خود تردیدی و افزایش خود دلسوزی علائم قابل اطمینان بهبودی هستند.
اغلب موقعی احساس می شود که درد بهبودی غیر قابل تحمل است،خیلی بازماندگان تروما از من می پرسند" چگونه موقع بهبودی خودم را بدانم؟"این سوال نرمالی است،چون می خواهیم زمان پایان درد و موقع مشاهده نور مجازی در انتهای تونل تروما را بدانیم.اما جواب خیلی ساده نیست.غلبه بر یک سابقه تروما چیزی مشابه بالا رفتن از یک کوه یا عبور از موانع در یک مسابقه نیست.هیچ قله عینی،شناسایی شده برای دستیابی وجود ندارد.هیچ برنامه به اهتزاز درآوردن پرچم یا گرفتن عکس سلفی پیروزی نیست.
در عوض،قله هر کسی متفاوت بنظر می رسد.احتمالا" استاندارد تان در سراسر زندگی تغییر می کند.امکان دارد فقط در تولد ۶۰سالگی با نگاه به عقب و توجه به آنچه که باید می آموختید فکر کنید که در ۴۵سالگی بهترین نمونه از خویشتن بوده اید.
در حالیکه هر یک از ما سفر خودمان را داریم و هرکس بهترین قاضی برای قضاوت در مورد بهبود خود می باشد،لکن بنا به گزارش بازماندگان تروما، برخی جزئیات مشترکی که با نزدیکی به زمان بهبود و حفظ مراحل بهبودی متوجه شده اند بشرح ذیل هستند:
۱)کاهش خود تردیدی؛بازماندگان تروما موارد کمتر خود تردیدی را گزارش می کنند.آنها می آموزند که به تصمیمات خودشان ،تشخیص شان از علائم خطر و یادآوری گذشته و ترومایی که تجربه کردند اعتماد کنند.شروع به شنیدن کمتر پیغام های خود گفتگویی منفی مانند"چرا فقط من چنین تجربه ای داشته ام؟" می کنند و تعداد بیان های تحقیر آمیزی مانند "خیلی ها وضعیت بدتری داشته اند."کاهش می یابند.
۲)تغییرات در تندرستی یا بدن؛موقعی که شروع به بهبود یک جنبه ذهنی یا فیزیکی از وجودمان می کنیم،چنین بهبودی موجب یک واکنش زنجیری می شود که بهبود در همه جنبه های دیگر زندگی را تقویت و تشدید می کند.شاید روزی درک کنید که در چند ماه گذشته هیچ کابوسی نداشته اید یا اکنون می توانید به تصاویر خانوادگی بدون از گریه نگاه کنید.
۳) رنجش و ناراحتی کمتر از مرزهای دیگران؛اگر درون خانه تان هرج و مرج بود و والدین تان بی اعتنا به مرزهای شخصی بودند،آموختن آنکه سایر مردم به اندازه شما سزاوار برخورداری از مرزهای خودشان هستند می تواند سخت باشد.بازماندگان ترومایی که به مرحله بهبودی می رسند شروع به بازشناسی خودشان با درک بیشتر مرزهای دیگران و نیز بهتر شدن در خصوص تنظیم مرزهای خودشان می کنند.
۴)عدم گفتگوی ذهنی با متعرضین و بدرفتاران؛بی شک با لحضاتی آشنا هستید که در آنها با خود فکر می کنید موقع مواجهه با کسانی که با شما رفتار غیر اخلاقی داشته اند چه بگوئید؟خیلی از افراد می خواهند که در چنین لحظاتی از خودشان سخن بگویند،از احساسات و تجارب شان با والد مسامحه کار و سر به هوا یا کس دیگری که به آنها آسیب رسانده است بگویند حتی اگر آنها مجبور به شنیدن باشند.خیلی از بازماندگان تروما گزارش می کنند که با بهبودی به اینگونه مکالمات در ذهن خودشان کمتر توجه می کنند.
۵)افزایش راحتی برای تصدیق و احساس هیجانات؛بجای بی توجهی به احساسات و هیجانات،شرمساری و خجالت بواسطه وجود شان،یا تردید در خصوص درستی آنها،می آموزید که تنها روش پردازش احساسات، تصدیق و حس کردن آنها است.بازماندگان تروما با نزدیک شدن به بهبودی، در زمینه احترام به احساسات خودشان و شروع به برداشتن گام هایی برای پردازش احساسات ناخوشایند به روش های سالم خود را توانمندتر می یابند.
۶)افزایش راحتی جهت تقاضای کمک از دیگران؛بجای این باور که خودتان و کشمکش هایتان باری بر دوش دیگران هستید،می آموزید که به مهربانی کسانی که از شما پشتیبانی می کنند اعتماد کنید و در می یابید که آنها می خواهند شاد و سلامت باشید.بازماندگان ترومایی که به بهبودی می رسند نه فقط می گویند که آسانتر تقاضای کمک می کنند،بلکه همچنین دیدگاههای فکری دیگران را خیلی به نفع خودشان در طی سفرشان می دانند.
۷)افزایش خود دلسوزی؛خود دلسوزی هنگامی است که نسبت به خود مهربان و با گذشت هستیم.خیلی از بازماندگان تروما با این موضوع دچار چالش هستند،چون در کودکی به ما نشان داده نشد.اما همچنانکه بهبود می یابیم،می آموزیم که چگونه نسبت به خود مهربان باشیم و بخاطر خطاهایی که در مسیر رشد مرتکب می شویم خودمان را ببخشیم.
۸)توانائی تشخیص موقع برانگیخته شدن با چیزی؛در خیلی از روش ها،رشد و پرورش خود ادراکی فرآیند ی به درازای عمر است.اما،همچنانکه بهبود می یابیم قادریم تشخیص دهیم که چه موقع چیزی ما را بر می انگیزاند،برای مثال آن احساس دوباره حس کودک خردسالی را زنده می کند که در حال فریاد زدن بر سرش بی دفاع ایستاده است.این بدان معنا نیست که برانگیزاننده ها اتفاق نمی افتند،بلکه فقط ما قادریم آنها را بصورت مشتق شده از چیزی عمیق تر ،بجای نشات گرفتن از موقعیت فعلی تشخیص دهیم.
۹)تنزلی در خود تسکینی یا خود درمانی؛بازماندگان تروما متوجه تنزلی در رفتارهای خود تسکینی خودشان می شوند.شاید در می یابید که دیگر دنبال غذاهای تسکین دهنده یا موادی نیستید که زمانی هر غروب به آنها وابسته بودید.لطفا" درک کنید که خیلی اوقات رفتارهای خود تسکینی می توانند با رفتار یا اعتیاد وسواسی ترکیب شوند.خیلی از افراد نمی توانند بدون از درمان، مصرف غدا یا مواد خودشان را کاهش دهند و این نرمال است.البته بدین معنا نیست که به روش درستی در حال بهبود نیستید.بلکه باید بدانید که جستجوی پشتیبانی و حمایت هیچ وقت مایه شرمساری نیست.
همچنانکه در مورد هر ترومایی صادق است،بهبودی از بد رفتاری و بهره کشی چیزی نیست که کسی انتظار داشته باشد روزی بیدار شود و ببیند که بهبود یافته است.بلکه بیشتر تدریجی است و احتمالا" متوجه تغییرات مثبت می شوید.درحقیقت ما هرگز بطور واقعی بر مشکل فائق نمی شویم و باید به کار کردن ادامه دهیم.بهبودی به معنای توقف احساسات منفی نیست،فقط بدین معنا است که آنها را در وقت مقتضی و مناسب احساس می کنید و قادرید بدون از ماندن در حالت فعال شده از آنها بهبودی یابید.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
تروما گاهی اوقات موجب بروز اثرات غم افزا و پریشان کننده ای مانند گسستگی می گردد
نویسنده؛دکتر مری کاترین
پست شده؛۲۳مه ۲۰۲۳
گسستگی به قطع ارتباط با لحظه حال اشاره دارد و روشی ناخودآگاه برای مقابله و اجتناب از یک موقعیت آسیب زا یا افکار منفی است.
نکات کلیدی:
۱)واکنش تروما یک علامت قدرت و سازگاری است.
۲)گسستگی یک بخش انطباقی واکنش تروما است،اگر چه غم افزا و پریشان کننده است ولی اغلب می تواند موجب بهبودی شود.
۳)آگاهی راجع به اینکه گسستگی چیست و از کجا نشات می گیرد می تواند کمک کند تا تروما را روشن و درک کنیم.
این بخش۱از مجموعه ای در خصوص اندیشیدن مجدد به واکنش تروما است.
تاریخ تحقیق راجع به تروما در برگیرنده خیلی از اشتباهات و سوء تفاهم ها بوده است و ایجاد تردید در این باورهای نادرست هم دشوار است.برای مثال ما باور داشتیم که واکنش تروما علامت ضعف و اختلال است.حال آنکه بر اساس یافته های علمی جدیدتر، واکنش تروما یک واکنش انطباقی و حفاظتی است.این واکنش در اصل خودش یک علامت قدرت و اراده انسان برای بقاء و نجات است.در حالیکه اثرات تروما بدرستی موجب پریشانی و غم می شوند،اما اگر بتوانیم واکنش را بدرستی درک کنیم،قادریم بدون از خجالت و شرمساری بهبود یابیم.به روز سازی تعاریف و تفکر مجدد در مورد تروما حیاتی است چون بهبود را خیلی دست یافتنی تر می سازد.
اثر و علامت تروما:گسستگی چیست؟
گسستگی یک مکانیزم دفاعی روانی است که می تواند موقع مواجه شدن فرد با تجارب ترومایی یا فشار طاقت فرسا رخ دهد.این مکانیزم شامل جدایی و قطع ارتباط با احساسات،افکار و محیط فرد است.موقعی که گسسته می شویم،احساس بی حسی،پاک شدن حافظه،جدایی از بدن یا حسی مانند تماشای خودمان بیرون از بدن خویش را داریم.
در یکی از اولین موارد ترومای توصیف شده در روانشناسی،بیمار موقع بوییدن پرتقال ها دچار گسستگی می شد. گسستگی او بقدری شدید بود که فکر می کرد در آپارتمان قدیم خودش هست.باورش به اینکه سال ۱۸۸۰بجای سال واقعی ۱۸۸۱است بقدری کلی بود که تقریبا" جزئیات سال ۱۸۸۱از جمله این حقیقت را که نقل مکان کرده است فراموش کرده بود.او با چنان شدتی به سال قبل برگردانده شده بود که درون خانه جدید در عالم وهم و خیال اتاق قدیم خودش در خانه قبلی را می دید،بطوریکه موقعی می خواست بطرف درب برود با اجاقی برخورد می کرد که در موقعیت مکانی درب اتاق قدیم او قرار داشت (Freud and Breuer, Studies on Hysteria, 57).
گسستگی در امتداد یک طیف است و خیلی کمتر می تواند کرانه ای و حدی باشد.برای مثال،شخصی ممکن است گسستگی را حین بحثی با والدین خودش تجربه کند و ناگهان ذهنش چنان تهی شود که واقعا نتواند بخاطر بیاورد که در حال بحث راجع به چه موضوعی بود.بطور مشابه،دیگری امکان دارد گسستگی را در بحبوحه یک سخنرانی کاری تجربه کند و شروع به احساسی مشابه تماشای خودش خیلی دورتر از بدنش کند.در مورد دیگری،شخص ممکن است درون قطاری باشد که در زیر زمین گیر کرده است و ادراکات او شروع به تغییر کنند بطریقی که موجب شوند تا نویز مسافران ناگهان بنظر خیلی دور به گوش برسد.
چرا گسستگی اتفاق می افتد؟
در یک لحظه ترومایی،گسستگی می تواند بعنوان روشی برای حفاظت در مقابل درد بدنی و احساسی طاقت فرسایی که می تواند تجربه شود رخ دهد.برای مثال،شخصی که یک تصادف خودرویی را تجربه می کند ممکن است برای اجتناب از احساس ترس و درد ناشی از تصادم دچار گسستگی شود.چنین وضعیتی می تواند به شخص اجازه دهد تا بر موقعیت غلبه کرده و تجربه را تحمل کند.
موقعی که واکنش گسستگی اولیه با یادآوری رویداد ترومایی تحریک می شود،می تواند محرکی قوی برای گسستگی دوباره باشد.زیرا مغز ترومای اولیه را با نشانه ها یا یادآوری کننده های معینی مرتبط کرده است که می توانند خارجی(مانند یک مکان،صدا یا بو)یا درونی(مانند یک احساس یا الگوی فکری معین)باشند.چنین نشانه هایی می توانند ظریف باشند و ممکن است حتی توسط شخصی که گسستگی را تجربه می کند بطور آگاهانه قابل تشخیص نباشند.
این حالت می تواند برای کسانی که تروما را تجربه کرده اند چالش برانگیز باشد،چون می تواند به گسستگی های ناخواسته و غیر قابل انتظاری منجر گردد.درمان می تواند با پرداختن به این محرک ها و کار بر روی ترومای پنهان مربوطه موجب کاهش احتمال واکنش های گسستگی در آینده گردد.
اگرچه گسستگی موجب می شود تا احساسی مشابه دیوانگی داشته باشید،اما علامت از دست دادن مغز و ذهن نیست.بلکه علامت آن است که مغز و بدنتان در تلاش برای حفاظت از شما هستند. یک علامت قدرت است. انگیزشی ناگهانی برای نجات است و چیزی نیست که باید تا ابد با آن زندگی کنید.
راجع به گسستگی چه کاری می توان انجام داد؟
سه گامی که می توانید برای آموختن چگونگی نادیده گرفتن فرآیند گسستگی و باز آموزی مجدد مغز جهت شناخت تفاوت بین یک تهدید فعلی،واقعی و خاطره یک تهدید بردارید بشرح ذیل هستند.
گام نخست،آموختن چگونگی درک زمان وقوع گسستگی است.این مستلزم ریز و کنجکاو شدن راجع به زمان و مکانی است که گسستگی اتفاق می افتد.باید از خود اینگونه سوالاتی بپرسید:آیا درون رابطه ویژه ای اتفاق می افتد؟آیا هنگام مواجه شدن با یک موقعیت ویژه اتفاق می افتد؟آیا فقط با یک فرد در زندگی ام اتفاق می افتد؟بمجرد اینکه محرک ها شناسایی شدند،می توان پازلی را که تکه های آن شروع به نمایان شدن می کنند تکمیل کرد.
گام دوم آگاه شدن از اتفاقات دقیق درون بدن قبل،در حین و پس از گسستگی است.اگرچه این فرآیند ممکن است دشوار باشد، چون گسستگی مستلزم بررسی از زمان تجربه بدنی است،لکن احتمالا" علائمی درست قبل از بررسی تجربه بدنی وجود دارد.با یادداشت برداری از این علائم و خود تجربه گسستگی،می توان شدت گسستگی و انواع مختلف آن را که ممکن است به درمان متفاوت نیاز داشته باشند درک کرد.
گام نهائی بازآموزی مجدد مغز و بدن برای مدیریت گسستگی است.اگر چه با یک پاراگراف نمی توان همه آنچه را که می توان برای غلبه بر گسستگی انجام داد بیان کرد،لکن مهم است بدانید که نبرد با گسستگی و غلبه بر آن امکان پذیر است.سیستم عصبی انطباقی بطرز موفقیت آمیزی با تهدیدها سازگار می شود و اغلب دوباره با مقداری کار نیز سازگار خواهد شد.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.