ما بدین علت مشتاق برقراری روابط هستیم که موجب می شوند تا احساس اهمیت کنیم.
پست شده: ۱۰ژانویه ۲۰۱۱
من از مدرسه به خانه می آمدم که ناگهان گری کودکی از کلاس سومم در کنارم ظاهر شد و شروع به گفتگو کرد. قبلاً با او هرگز صحبت نکرده بودم، در خصوص اینکه چرا با من گفتگو می کرد بی اطلاع بودم، اما از آن لذت می بردم.
کسی با من گفتگو می کرد که او را نمی شناختم، به من علاقه مند بود، آن تجربه جدیدی بود و خوب احساس می شد. جلوی خانه او که حدود نیمه راه خانه من بود با هم خداحافظی کردیم. او طی دو روز بعد دوباره با من قدم زد. روز سوم، از من پرسید آیا دوست دارم به خانه او بروم و بازی کنم. لذا، از خانه او با مادرم تماس گرفتم و گفتند اشکالی ندارد.
گری اولین دوستی بود که بدون از اینکه والدینم ترتیب آن را داده باشند خودم گرفته بودم. البته، او همه کار را انجام داده بود. ارتباط را آغاز، اولین مکالمه را شروع و سپس سوال تحولی موثری برای انتقال ما به سطح بعدی پرسیده بود. گری از مهارت های اجتماعی و شجاعتی برخوردار بود که من فاقد آنها بودم. به مدت سه سال بهترین دوستان همدیگر بودیم، تا اینکه خانواده ما به محله جدیدی نقل مکان کرد.
متأسفانه، من خیلی از مهارت های گری را نیاموختم و در محله جدید دوباره خودم را منزوی یافتم. اوه، کودکان زیادی پیرامونم وجود داشتند، اما بنظر می رسید که همه دوستان خودشان را دارند، من از نزدیکی به آنها خیلی می ترسیدم.
روزی، کودک جدیدی بنام استیو در محله مرا یافت و گفتگو را آغاز کرد. او نیز از مهارت های اجتماعی بویژه توان پرسیدن سوال تحولی «آیا می خواهید به خانه من بیائید؟» برخوردار بود که من فاقد آنها بودم.
طی چند هفته بعد، من و استیو وقت زیادی با هم گذراندیم، اما او موجب می شد تا احساس ناخوشایندی داشته باشم. آن احساس را نادیده می گرفتم، زیرا اشتیاقم برای ارتباط، محرک قویتری از ترسم برای بروز گرفتاری و مشکل بود.
استیو نسبت به من، هرزگی های بدتری مرتکب می شد. از مادرش سیگار و از پدرش «مجله های مرد زن پرست» را می دزدید، موقعی به سمت فروشگاه می رفتیم برای مجانی سوار ماشین ها شدن علامت می داد و اگر کسی توقف می کرد، سوار ماشینش می شد. بدتر از همه، از خرابکاری لذت می برد و پنجره های خانه های در حال ساخت را با سنگ می شکست. در همه موارد، از من می خواست که به او ملحق شوم.
دوستی کوتاه ما ادامه داشت، تا اینکه والدینم ما را در حال ارتکاب یکی از آن هرزگی ها گرفتند، در نتیجه از دیدن همدیگر قدغن شدیم. آموختم که موقع پذیرش دوستی ها باید مشکل پسندتر باشم، اما هنوز درک نکرده ام که چگونه یک دوستی را بوجود آورم. در این حین، بطرز فلاکت باری تنها بودم.
بهترین دوستم را در دبیرستان کاملاً تصادفی گرفتم. من و تونی روزی با لباس های پر زرق و برق مشابه ای شامل شلوارهای جین قرمز و یک پیراهن سفید با نوارها و رنگ های قرمز (هی، دهه ۱۹۷۰بود!) وارد کلاس شدیم. نه فقط مشابه هم لباس پوشیده بودیم، بلکه بقدری شبیه هم بودیم که مردم فکر می کردند با هم برادریم. بچه های کلاس بلادرنگ شروع به صدا زدن ما با نام دو قلوهای Bobbsey کردند. در نتیجه هر دو خجالت کشیدیم. دو کلاس دیگر با هم داشتیم، بنابراین تونی پیشنهاد کرد که برای بقیه روز بی خیال مدرسه شویم. به همین علت در خانه او پنهان شدیم.
چندین دوست بعدی ام را فقط از طریق گذراندن وقت با تونی گرفتم. او مثل آهنربا مردم را جذب می کرد، خوش مشرب، با مزه، ماجراجو و ریسک پذیر بود . کاریزمای او جماعتی از انگل ها را جذب می کرد که یکی از آنها بهترین دوست بعدی من شد. من و دیک شباهت های زیادی با هم داشتیم و دوستی که با هم برقرار کردیم تا همین امروز ادامه دارد(البته اگر این مقاله را نخواند که او را انگل نامیده ام.)
زمانی که دبیرستان را تمام کردم، برخی مهارت های قابل قبولی برای دوست گیری داشتم، اما تا بزرگسالی درس های ساده ای را که گری بعنوان یک کودک می دانست نیاموختم.
ما برای ارتباط انسانی زندگی می کنیم. تا حد زیادی مشتاق روابط هستیم چون آنها عزت نفس و اعتماد به نفس ما را افزایش می دهند. موجب می شوند تا احساس اهمیت، ارزش و بقدر کفایت خوب بودن کنیم. ما بوسیله آن احساسات قوی برای پرورش مهارت های اجتماعی برانگیخته می شویم بطریقی که می توانیم مردم را ملاقات کنیم و دوستی ها را برقرار سازیم.
از نظر شخصی، آنچنان برای ارتباط اشتیاقم قوی بود که گاهگاهی «سیگنال های خطر» را نادیده می گرفتم و به افراد بدی اجازه می دادم تا به من نزدیک شوند. پیامدهای آن دوستی ها هرگز مرا به زندان نیافکندند، اما چند مرتبه ای تا نزدیکی زندان بردند.
بمجرد اینکه بیشتر احساس دوستی کرده و راغب به گفتگو با همدیگر شده ایم و چند دوست یافته ایم، برای بهبود آن مهارت ها برانگیخته می شویم. بالتبع، پس از آن بصیرتر شده و کسانی را می یابیم که با ارزش ها و شخصیت ما تطابق بهتری داشته باشند.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص: غریب واحدی پور
افراد اصیل چه کارهای متفاوتی نسب به بقیه ما انجام می دهند و شما نیز چگونه می توانید انجام دهید.
پست شده؛ ۱۸مارس۲۰۱۵
نکات کلیدی:
۱) همراستایی تفکر و اعمال تان با ارزش ها و احساسات خودتان موجب اعتماد به نفس، ثبات قدم و اغلب حتی شجاعت می شود، بدین علت مردم به کسانی متمایل می شوند که اصیل یعنی دارای این نوع ویژگی هستند.
۲) دیگران آسانتر به افراد اصیل اعتماد می کنند.
۳) روش های اصیل تر شدن شامل اجازه دادن به خود برای هدایت از درون، بجای بیرون است.
ما تمایل داریم که مردم اصیل را ارزشمند بشماریم و راجع به کسانی که جعلی می پنداریم بد فکر کنیم، اما چرا چنین است؟ در نهایت، آنچه که باعث «جعل» می شود تلاشی برای جذاب تر و قابل تحسین تر بنظر آمدن است، بنابراین آیا نباید کسانی را که نظرات ما را مهم می شمارند جذاب تر از کسانی بدانیم که بطور مستقل و صرفنظر از اینکه ما چه فکر می کنیم عمل و رفتار می کنند؟
خوب، نه، به سه دلیل اساسی ذیل نباید آنها را جذاب تر بدانیم:
۱) ما به یک شخص اصیل نسبت به یک فرد جعلی با احتمال خیلی بیشتری اعتماد می کنیم، زیرا باور داریم آنانکه نسبت به خودشان صادق هستند احتمال دارد که نسبت به ما رو راست تر و صادق تر باشند.
۲) ما اغلب اصالت را با ویژگی های جذابی مانند قدرت شخصیت و قابلیت انعطاف احساسی مرتبط می دانیم و بدرستی چنین است، چون رو راست و وفادار بودن نسبت به خود (همراستایی تفکر و اعمال با ارزش ها و احساسات)موجب اعتماد به نفس، ثبات قدم و اغلب حتی شجاعت می شود.
۳) ما مجذوب منحصر بفردی و وجود مستقل می شویم، ویژگیهایی که مردم اصیل تا حد زیادی دارند.
خیلی از سفرهای خود بهسازی و خود یابی شامل تلاش هایی برای برخورداری از یک زندگی اصیل تر هستند. درونی سازی هفت عادت ذیل می تواند کمک کند تا به شخصیت اصیل تری مبدل شوید، لکن بالانس مهم است. انجام بیش از حد هر یک از آنها ممکن است بیش از آنکه خوب باشد، مضر باشد. بنابراین هنگام کار بر روی این موارد اطمینان حاصل کنید که اهداف متوسط و نه افراطی تنظیم می کنید.
۱) نسبت به بیان عقاید و نظرات خودشان با مردم صادق هستند.
این در واقع عادتی دو مرحله ای است. افراد اصیل برای ارزیابی و سنجش دیدگاهها و نظرات خودشان راجع به امور و اتفاقات وقت صرف می کنند و از به اشتراک گذاشتن نظریات و افکار شان با دیگران شرمسار نیستند. روشی که نظریات خودشان را به اشتراک می گذارند نیز مهم است: افراد اصیل دیدگاهها و ایده هایشان را بدون از انتظار یا نیاز برای متقاعد کردن دیگران در خصوص درست بودن آنها به راحتی بیان می کنند. عاملی که به آنها کمک می کند تا با ایده ها و دیدگاههای واقعی خودشان ارتباط برقرار کنند این است که....
۲) نسبت به انتظارات درونی و نه بیرونی واکنش و عکس العمل نشان می دهند.
افراد اصیل جهت تفکر راجع به باورها، ایده آل ها، استانداردها و انتظارات هایشان و کشف آنها وقت صرف می کنند زیرا به جواب های این سوالات برای جهت و هدف دادن به خودشان در زندگی متکی هستند. البته، شناسایی ایده ها و باورها یتان لزوماً آسان نیست، چون می توانند به آسانی با باورها و استانداردهای خانواده، جوامع و فرهنگ هایی که در آنها پرورش یافته اید تعارض کنند. فی الواقع، اصیل بودن اغلب در ارتباط با شجاع بودن است زیرا پس از آن احتمالاً کار ذیل را انجام می دهید...
۳) مسیرهای خودشان را می سازند.
اصیل بودن نه فقط راجع به چیزی است که فکر می کنید یا می گویید، بلکه کاری است که انجام می دهید و چگونگی زندگی تان در دنیا است. راهنمایی شدن با یک قطب نمای درونی به معنای مجبور نبودن برای دنبال کردن مسیرهای معمول یا مرسومی است که دیگران برای رسیدن به اهداف شان طی می کنند. بنابراین، افراد اصیل روش پیگیری آرزوها ها و هدف منحصر بفرد خودشان را جستجو و کشف می کنند، در این پروسه کشف و جستجو هم اغلب مسیر کاملاً جدیدی می سازند. ریسک ساخت یک مسیر جدید واثبات نشده آن است که همه تلاش های شما موفقیت آمیز نیستند. با این وجود...
۴) با شکست تهدید نمی شوند.
دلیل اینکه اکثر مردم مسیرهای مرسوم را دنبال می کنند این است که آنها بطور فرضی ثابت شده و ایمن تر هستند، بنابراین با احتمال بیشتری به موفقیت منجر می شوند. از سوی دیگر، برگزیدن جاده ای که مسافر کمتری دارد یا هرگز ندارد پر خطر است و می تواند به شکست منجر گردد. با این وجود، افراد اصیل چنین کاری انجام می دهند چون با ایده نقص و شکست تهدید نمی شوند. در حقیقت، آنها به شکست بعنوان بخش جدایی ناپذیر سفرشان، منبعی برای آموختن و تجربه ای پربار می نگرند که با آن می توانند رشد کنند. زیرا شکست ها را بجای تهدید کننده بودن، آموزنده می یابند...
۵) می توانند خطاهای خودشان را بپذیرند.
برای پابرجا بودن نسبت به احساسات و نظرات خودتان باید ابتدا با خود راجع به افکار، باورها و رفتارتان صادق و رو راست باشید که این به معنای مواجه شدن توأمان با بد و خوب است. لذا، افراد اصیل احتمالاً به خطاها و قصورهای خودشان اعتراف می کنند ، آنها را می پذیرند و در نتیجه مسئولیت اعمال و اقدامات خودشان را بعهده می گیرند. در واقع، توانایی کلی آنها در ارتباط با اقرار به خطاها، اشتباهات و شکست هایشان از خود تصوری شان فراتر می رود.
بطوریکه...
۶) افراد اصیل نسبت به دیگران قضاوت نمی کنند.
صادق بودن در خصوص خطاهای خودشان و پذیرش وجود فردی و تفاوت ها، افراد اصیل را به سمت قضاوت کمتر و پذیرش بیشتر افراد پیرامون خودشان سوق می دهد. فرضیات بنیادی آنها راجع به پیچیدگی انسان و بی میلی برای نگریستن مردم از لنز تعصب یا انتظارات تصوری قبلی به آنها امکان برخورداری از دیدگاه ناب تری را می دهد که معمولاً به تعاملات و روابط صادقانه منجر می شود. همه عادات فهرست شده فوق از ویژگی روانی اساسی افراد اصیل سرچشمه می گیرند...
۷) دارای عزت نفس استوار هستند.
برخورداری از عزت نفس استوار به معنای عزت نفس پایداری است که نه خیلی زیاد و نه خیلی کم است( برای مثال، افراد خودشیفته دارای عزت نفس زیاد اما شکننده هستند.). در نتیجه، افراد اصیل می توانند شکست و انتقاد را تحمل و هضم کنند، خطاهای خودشان را بپذیرند و پذیرشگر دیگران باشند، چون با عیب و نقص تهدید نمی شوند. در واقع، دارا بودن عزت نفس استوار، طبق تعریف به معنای آن است که می توانید هم بازخورد مثبت و هم منفی را هضم کنید و بدون از تنزل حس عزت نفس کلی تان، جنبه هایی از شخصیت تان را که ممکن است نیاز به کار یا بهبود داشته باشند بپذیرید.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
همه روابط سمی توهین آمیز نیستند، اما همه می توانند ناسالم هستند.
پست شده؛ ۸می ۲۰۲۴
در عصر رسانه های اجتماعی، اصطلاحاتی مانند «سمی» و «خود شیفتگی» صفحات گوشی های همراه مان را پر می کنند. مشابه خیلی از متخصصین بالینی متخصص در کار با بازماندگان ترومای رابطه ای، در می یابم که درمانجویانم غالباً در جستجوی راهنمایی برای سلامت و تعاملات روابط خودشان هستند، احتمالاً بدین علت که این مکالمات در حال تبدیل شدن به مسائل خیلی رایج هستند. یکی از سوالاتی که معمولاً برای جوانتر ها پیش می آید این است که: آیا روابط آنها می توانند سمی باشند؟ این سوال به تنهایی تغییر اجتماعی عمیقی را آشکار می کند که در چگونگی درک و ارزیابی ارتباطات شکل دهنده زندگی هایمان رخ داده است.
چون نسل جوانتر در حال استفاده از کلمه «سمی»بطرز خیلی متفاوت تر از چیزی است که ما در یک مفهوم بالینی بکار می بریم، لذا این موضوع همیشه به گفتگوهای جالبی منجر می شود. در گذشته برچسب «سمی» به روابط خیلی ناسالم و توهین آمیزی مانند روابطی که در آنها بدرفتاری صورت می گرفت اختصاص می یافت. لکن، نسل جوانتر اغلب این کلمه را برای اشاره به تعاملات ناسالم بکار می برد. بجای تلاش برای برچسب زدن به روابط آنها به هر روش ویژه ای، اغلب احساسات و رفتارهایی را بحث می کنیم که آنها را به سمت توجه به احتمال سمی بودن روابط شان سوق می دهند.
روابط سمی می تواند هم در زمینه های عشقی و هم دوستانه بروز کنند. در روابط عشقی، سمیت می تواند شامل دستکاری روان شناختی، کنترل، بدرفتاری احساسی و حتی بدرفتاری فیزیکی باشد. در روابط دوستانه، تعاملات سمی نیز ممکن است شامل دستکاری روان شناختی، علاوه بر آن سخن چینی، خیانت یا تخلیه احساسی مداوم یکدیگر بدون از مقابله به مثل باشد.
در روابط سمی انواع متفاوتی تعاملات از رفتارهای ناسالم که همه ما می توانیم و در برخی مراحل زندگی هایمان بروز می دهیم تا بدکاری یا حتی بدرفتاری وجود دارد. روابطی وجود دارند که عناصر سمیت و بدکاری دارند اما اگر هر دو شریک دارای خودآگاهی باشند و به کار بر روی عادات ناسالم خودشان تمایل داشته باشند قادر به بهبود هستند. با این وجود، خیلی از افراد بویژه کسانی که در خانواده های بد رفتار یا بدکار بزرگ شده اند، در شناخت ویژگی هایی که ممکن است سمی تلقی شوند دچار کشمکش هستند. چنین وضعیتی است که معمولاً راجع به آنچه که باید جستجو کنیم به گفتگوهایی می پردازیم.
برخی سرنخ های احتمالی روابط سمی شامل موارد ذیل، اما نه محدود به آنها هستند:
۱) رفتارهای توهین آمیز: اگرچه همه روابط سمی توهین آمیز نیستند، اما همه روابط توهین آمیز سمی هستند. در این نوع رابطه یک شریک بر دیگری از طریق سوء استفاده کلامی، احساسی یا فیزیکی اعمال قدرت و کنترل می کند. برای مثال، تحقیر مداوم، تهدیدها یا خشونت فیزیکی یک رابطه توهین آمیز را توصیف می کند. راجع به سمیت یک رابطه توهین آمیز هیچ تردیدی وجود ندارد و اگر احساس می کنید که ممکن است در چنین رابطه ای باشید، به جستجوی راهنمایی و پشتیبانی بپردازید.
۲) عناصر خودشیفتگی: در یک رابطه توأم باخودشیفتگی، یک یا تعداد بیشتر شرکا دارای ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته(NPD) مانند فقدان همدلی یا نیاز بیش از حدی به تحسین هستند. یک مثال می تواند شریکی باشد که بطور مداوم در جستجوی تأیید و تنفیذ است و نیازها یا احساسات طرف دیگر را نادیده می گیرد. بسته به قدرت ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته و نیز تعامل فردی، روابط خودشیفتگی می توانند از ناسالمی تا سمی تا توهین آمیز باشند.
۳) رکورد گیری: این چیزی بیش از رقابت سالم است. در این حالت بواسطه پرداخت بیشتر، تمیز کاری بیشتر، موفقیت بیشتر و غیره رنجش و دلخوری بوجود می آید. چنین واکنشی موقعی بروز می کند که شرکا شروع به تمرکز بر محاسبه میزان مشارکت همدیگر در ارتباط مشترک و دلخوری از عدم توازن ادراکی می کنند. برای مثال، چون شریکی باور می کند مشارکت او در امور مالی و انجام کارهای خانه بیشتر از دیگری می باشد ممکن است به رنجش و تنفر پناه ببرد.
۴) یک تفاوت قدرت فاحش: در روابط شناخته شده با یک تفاوت قدرت، شریکی بر این باور است که بطور ذاتی برتر بوده یا بیشتر سزاوار کنترل و نفوذ است. برای مثال، یک شریک بخاطر اینکه خودش را با هوش تر وموفق تر درک می کند ممکن است نظرات یا تصمیمات طرف دیگر را نادیده بگیرد. همه روابط تهی از تفاوت های قدرت نیستند و وجود یک تفاوت بطور اتوماتیک رابطه را سمی نمی کند. بلکه به چگونگی پذیرش و اعمال یا مورد استفاده قرار گرفتن برای نفع شخصی و قدرت بستگی دارد.
۵) تاکتیک های دستکاری روان شناختی: روابط توأم با دستکاری روان شناختی شامل استفاده شریکی از تاکتیک هایی مانند سوءاستفاده عاطفی، تفرقه اندازی و سخن چینی برای کنترل یا تحلیل حس هویت طرف مقابل است. یک مثال می تواند شریکی باشد که با شایعه پراکنی قصد جدا سازی دیگری از دوستان و خانواده را دارد. این نوع رابطه موقعی رخ می دهد که یک طرف نیازها، خواسته ها و آرزوهایش را به هزینه بهزیستی دیگری اولویت بندی می کند. برای مثال، شریکی ممکن است از منابع یا ارتباطات دیگری بدون ملاحظه احساسات و علایقش بهره برداری کند.
۶) رفتارهای کنترل کننده: در یک رابطه کنترل کننده، شریکی به روش های مختلف مانند محدود سازی آزادی، پایش فعالیت ها یا دیکته کردن رفتار بر روی طرف دیگر اعمال سلطه و نفوذ می کند. برای مثال، ممکن است مرتب خواهان به روز سازی موقعیت مکانی طرف مقابل باشد و اگر واکنش نشان ندهد خشمگین شود.
۷) نشان دادن بی احترامی: روابط اهانت آمیز و غیر محترمانه مستلزم بی توجهی یک یا هر دو شریک به مرزها، احساسات یا استقلال یکدیگر است. یک مثال می تواند شریکی باشد که با نشان دادن بی توجهی به نظرات طرف مقابل، مرتب گفتگوهایش را قطع یا در بین سخنان او حرف می زند. همه ما در اوقاتی بد و نامساعد یا هنگامه تعاملی دشوار احتمال دارد بی احترامی کنیم، اگرچه چنین وضعیتی هرگز تبرئه کننده نیست. مع الوصف، اگر این رفتار اصلاح یا بررسی نشود، می تواند سمی تلقی شود.
۸) رفتارهای نامناسب: روابط نامناسب شامل رفتارها یا تعاملاتی هستند که مرزهای اجتماعی، اخلاقی و حرفه ای را نقض می کنند. برای مثال، معلمی که به رفتار وسوسه انگیز جنسی یا لاس زنی با دانش آموزی مشغول می شود بواسطه
وجود توان و پتانسیل بهرهکشی یک رابطه نامناسب را تشکیل می دهد.
در همه موارد، سمیت می تواند عزت نفس را فرسوده سازد، استرس و اضطراب خلق کند و مانع رشد شخصی شود. شناخت علائم سمیت و اولویت بندی بهزیستی تان با تنظیم مرزها، جستجوی پشتیبانی و اگر ضروری باشد دور کردن خودتان از رابطه الزامی است.روابط سالم، خواه عشقی یا دوستانه بر اساس احترام متقابل، اعتماد، معاشرت و پشتیبانی ساخته می شوند.
اگر خودتان را در یک رابطه/دوستی/موقعیت اجتماعی بیابید که در آن اتفاقی سمی در حال رخ دادن است، اولین اقدام تلاش برای گفتگو با شخص است. خواه یک دوست، همکار، شریک یا عضو خانواده باشد، اگر به آنچه که می گویید توجه کند و رفتارش را تغییر دهد، قابل احترام است. اما چنانچه تمایلی به تغییر رفتار نداشته باشد، پس این زمانی است که یک رفتار ناسالم می تواند به تعاملی سمی مبدل شود. اگر شخص بی میل یا ناتوان از خوداندیشی و تغییر باشد، امکان دارد زمان ارزیابی مجدد رابطه باشد.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.