یکی از نعمات شگفت انگیزی که به ما بعنوان انسان عنایت شده است اشتیاق غیر قابل تنزل برای رویاپردازی جهت برخورداری از زندگی بهتر و توانائی تعیین و تنظیم اهدافی به منظور تحقق رویاها است.
می توانیم بطور عمیق بدرون قلب های خود بنگریم و رویای برخورداری از یک موقعیت بهتر برای خودمان و خانواده را در سر بپرورانیم. می توانیم آرزوی موقعیت های مالی،احساساتی،روحانی یا بدنی بهتری داشته باشیم.
به ما نه فقط برای رویا پردازی،بلکه برای پیگیری رویاها توانایی عطا شده است و نه فقط پیگیری،بلکه جهت کسب دانش و آگاهی به منظور تعیین برنامه و استراتژی برای رسیدن به آنها هم توانایی داده شده است.
واقعا"چه توان و قدرتی!
رویاها و اهداف تان چه هستند؟این چیزی نیست که از قبل داشته باشید یا انجام داده باشید،بلکه چیزی است که می خواهید.آیا تاکنون نشسته اید و به ارزش های زندگی خود اندیشیده اید و راجع به اینکه واقعا " چه چیزی می خواهید تصمیم گرفته اید؟ آیا تاکنون وقت صرف کرده اید که بدرستی تامل کنید،به آرامی به قلبتان گوش دهید و دریابید که رویاهایی درونتان چه هستند؟رویاهایتان وجود دارند،هر کسی رویاهایی دارد.آنها ممکن است بر روی سطح وجود داشته باشند،یا بخاطر سال هایی که دیگران گفته اند که احمقانه اند در نهان دفن شده باشند،اما وجود دارند.
باید سوالات سخت بپرسید تا در مورد رویاهای خود برانگیخته شوید،و سپس آن شور و برانگیختگی را به اقدامی استراتژیک برای دنبال کردن چیزی که می خواهید تفسیر کنید.موارد ذیل روش های انتظام یافته ای هستند که به رها کردن قدرت رویاهای درونتان کمک می کنند.
۱-به خودتان گوش دهید
چگونه می دانیم که رویاهایمان چه هستند؟این فرآیند جالبی است و اصولا" به هنر گوش دادن مربوط می شود؟گوش دادن به دیگران نیست؛گوش دادن به خودتان است.اگر به دیگران گوش دهیم،طرح ها و رویاهای آنها را می شنویم و در اوقاتی،دیگران سعی می کنند که طرح ها و رویاهای خود را به ما تحمیل کنند.اگر به دیگران گوش دهیم،هرگز نمی توانیم شاد و خرسند شویم.
ما فقط رویاهای گریزانی را که از عمق وجود مان سرچشمه نمی گیرند تعقیب خواهیم کرد.در عوض،باید برای شنیدن رویاهای نشات گرفته از اشتیاق ها و آرزوهای منحصر بفرد خویش به قلوب خود گوش دهیم.درست مشابه هنگامی که آنقدر ساکت می شویم که ضربان قلب درون سینه را می شنویم؛رویاها نیز ریتم خود را دارند. همه آن کاری که باید انجام دهیم ساکت شدن بقدر کفایت برای شنیدن ضربان رویاها است.
۲-برای سکوت وقت صرف کنید
صرف وقت برای سکوت چیزی است که در این دنیای شلوغ بقدر کفایت انجام نمی دهیم.ما همیشه در شتاب و عجله هستیم و بطور پیوسته به تمام نویزهای پیرامون خود گوش می دهیم.
نباید خود را فقط با مشغول بودن بفریبیم.در عوض، پیوسته باید از خود بپرسیم،"به چه کاری مشغولید؟"به عبارت دیگر،آیا فعالیت هایی که در آنها مشارکت دارید شما را به سمت هدف می برند؟اگر چنین نیست،پس برخی از آن کارها را حذف و زمان آنها را صرف سکوت کنید.
منظور این است که اگر قلب انسان زمان هایی برای تامل در سکوت داشته باشد،امکان غور در خویشتن را امکان پذیر می سازد.قلوب ما با انجام چنین کاری برای بلند پروازی و پرواز بر روی بال های رویاهایمان آزاد شوند.
از این هفته"زمان رویای"سکوت برنامه ریزی کنید.بدون از حضور فرد دیگر،گوشی همراه و کامپیوتر و فقط خود شما ،یک بسته کاغذ،یک قلم و تفکرات خود باشید.
راجع به کاری که واقعا" شما را به هیجان می آورد بیندیشید،موقعی که ساکت هستید در مورد کارهایی فکر کنید که واقعا" خونتان را بجوش می آورند.چه کاری دوست دارید برای سرگرمی و یا برای معیشت خود انجام دهید؟چه کاری را دوست دارید به سرانجام رسانید؟اگر موفقیت تان تضمین شده باشد چه کاری را می آزمائید؟چه تفکرات بزرگی قلبتان را هیجان زده و شاد می کند؟هنگامی که به این سوالات پاسخ می دهید،احساس هولناکی دارید چون در "حوزه رویا"هستید.فقط موقعی به این نقطه می رسیم قادریم بدرستی درک کنیم و این تجربه را که رویاهایمان چه هستند آغاز کنیم.
۳- لیستی از اولویت ها بسازید
همه رویاهای خود را بصورتی که دارید بنویسید.هیچ کدام را خیلی عجیب و غریب یا احمقانه نپندارید،بخاطر داشته باشید که در حال خیال پردازی هستید!همچنانکه بدقت یادداشت برداری می کنید قلم و فکر خود را رها و آزاد کنید.
اکنون به لیست رویاهای خود نگاه کنید و آنها را اولویت بندی کنید.مهم ترین ها کدامند؟امکان پذیرترین موارد کدامند؟برای انجام کدام یک بیشترین عشق را دارید،آنها را به ترتیبی که عملا" در تلاش برای رسیدن هستید تنظیم کنید.بخاطر داشته باشید که ما همیشه در حال حرکت به سمت عمل و نه فقط رویاپردازی هستیم.....ادامه رویاها و اهداف
چرا می خواهم که در این تمرین اولویت بندی رویاها شرکت کنید؟زیرا عمر برای پیگیری رویاهایتان خیلی کوتاه است.در انتهای زندگی،همه آنچه قادر خواهید انجام دهید برگشت به عقب است.می توانید با لذت و افسوس به تامل در گذشته خود بپردازید و همه می دانیم که لذت از انتظام ناچیز است در حالیکه افسوس از آن دارای خیلی زیاد است.
آنهایی که رویا پردازی کرده،سپس هدف ها را تنظیم و برای تحقق آنها عمل می کنند کسانی هستند که با شادی و لذت زندگی می کنند و موقعی که به انتهای عمر خود می رسند یک حس صلح و آرامشی دارند.چنین افرادی بخوبی زندگی را به اتمام رسانده اند و دارای یک حس غرور و کمالی نه فقط برای خودشان بلکه برای خانواده هایشان نیز هستند.چنان احساسی غیر قابل قیمت گذاری است!
یادآوری:این ها اهداف و رویاهای نشات گرفته از قلب و ذهن هستند،اهداف هر فردی منحصربفرد و نشات گرفته از شخصیتی که برای مبدل شدن به آن خلق شده اند و نیز استعدادهایی خدادادی درونی هستند که باید شکوفا شوند.
اهداف ویژه هر کسی، اهدافی هستند که می خواهد محقق شوند زیرا زندگی فرد را شاد و برای او و خانواده اش شادی و رضایت به ارمغان می آورند.
منبع؛ https://www.success.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
اگر در عوض، آلکس بواسطه نتیجه اولین مصاحبه اش برای شغل مدیرعاملی دلسرد شده و تصمیم می گرفت که برای اجتناب از درد و رنج دفع شدگی دیگر هرگز برای رسیدن به جایگاهی عالی رقابت نکند،در واقع از مد هدف حصول شدنی به هدف اجتنابی تغییر می کرد.در حالیکه ظهور یک هدف اجتنابی پاسخی عمومی به یک شکست ادراکی است،بخاطر سپردن هزینه چنین کاری مهم است،بنا به تحقیق کارکنانی که بر یک هدف اجتنابی تمرکز می کنند نسبت به کسانی که بر اهداف حصولی تمرکز می کنند از نظر ذهنی دو برابر بیشتر خسته می شوند.
۳)یک "لیست ترس"خلق کنید.تم فرس مولف و سرمایه گذار "تنظیم ترس"را توصیه می کند که خلق فهرستی از کارهایی است که از انجام آنها هراس دارید و نیز عواقب ترسناک چنین کارهایی است.او توضیح داد که چگونه با انجام چنین کاری توانست برخی از سخت ترین چالش هایش را رفع کند که زمینه ساز بزرگترین موفقیت هایش بودند
لذا،من هم از آلکس خواستم که سه لیست بسازد:ابتدا،لیستی از بدترین سناریوها در صورتیکه در مصاحبه شکست می خورد؛دوم لیست کارهایی که می توانست برای پیشگیری از شکست انجام دهد;و لیست آخر فهرست کارهایی که در صورت عدم موفقیت برای رفع آثار آن باید انجام می داد.
سپس از او خواستم که فواید تلاش و هزینه عدم تلاش را بنویسد.این تمرین کمک کرد تا دریابد که اگر چه دلواپس است،ولی صرفنظر از این فرصت در طولانی مدت برای حرفه او مضر است.
۴)تمرکز بر آموختن،همیشه موقعیت ها به گونه ای که انتظار داریم روشن نیستند،اما اگر واقعیت مکتوم باشد،می توانید برای گرفتن بیشترین بهره از تجربه بی توجه به نتیجه مهیا شوید.
در ماجرای آلکس،او قادر بود تا از طریق فرآیند مربی گری دریابد که تمرکز بیش از اندازه بر شکست خود در شرکت قبلی و برآورد نقش زیاد خود در آن شکست موجب گردیده است که در خصوص مصاحبه مدیر عاملی وحشت کند.
موقعی که نگرش خود را تغییر داد وبجای تمرکز پتانسیل بر شکست بر چیزی تمرکز کرد که از رقابت برای رسیدن به سطح مدیریت عالی تری نسبت به آنکه قبلا" برخوردار بود می آموزد، نگرانی در خصوص عدم رسیدن به آن هدف نخست را متوقف کرد و قادر گردید که به آن بعنوان پلکانی در مسیر یک سفر طولانی برای رسیدن به صندلی مدیر عاملی بنگرد.
با آن دیدگاه،او بسرعت از نومیدی خود برای نپذیرفتن پیشنهاد مدیر عاملی گذر کرد و بلادرنگ برای فرصت بعدی جهت مصاحبه به منظور ایفای نقش مشابه ای در شرکت دیگری برنامه ریزی کرد.
یادآوری:موقعی که احساس راحتی می کنید باید بیمناک باشید،زیرا علامتی است که به اندازه کافی از حوزه آسودگی خویش برای برداشتن گام هایی جهت کمک به رشد وپیشرفت خود دور نشده اید.با اندیشیدن مجدد به ترس های خود با استفاده از چهار گام فوق می توانید بعنوان یک راهنما و معلم به درکی جهت رسیدن به مهم ترین اهداف خود نائل شوید.
منبع: https://getpocket.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
تصور احتمال شکست همیشه هولناک است،اما با رویکرد و آمادگی درست می توانید به تلاش ادامه داده و موفق شوید.
یک مشتری (که آن را آلکس صدا می زنم)از من خواست که برای مصاحبه با یک استارت آپ جهت احراز سمت مدیرعاملی به او کمک کنم.اولین مرتبه ای بود که در سطح مدیریت ارشد(سطحC)مصاحبه می شد،و موقعی همدیگر را ملاقات کردیم بوضوح مضطرب بود.از او پرسیدم اشکال چه بود و توضیح داد که در آن جلسه پر ریسک بخاطر ترس از شکست احساس کردم فلج شده ام .
با کاوش عمیق تر دریافتم که نگرانی آلکس در خصوص کیفیت عملکردش به شکستی برمی گردد که در حال کار در شرکت قبلی خود تجربه کرده و آن را درونی ساخته بود.همچنانکه در حال توضیح موقعیت به او گوش می دادم،روشن شد که شکست بجای اینکه مربوط به اشتباهی از طرف او باشد به شرکتش و عوامل صنعتی بیرونی ارتباط داشت.
علی رغم آن حقیقت،آلکس نمی توانست بر درک خود مبنی بر اینکه خودش موفق نشده بود خللی وارد کند،اگر چه برای تغییر یا پیش بینی آن نتیجه هیچ کار منطقی نمی توانست انجام دهد.
مردم برای شکست بسرعت خود را سرزنش می کنند،وحتی اگر چه شرکت ها نیز از مفهوم ارزشمند سعی و خطا سخن می گویند! ولی در این خصوص برای حفاظت خود نیز سکوت می کنند.اگر شما هم مانند آلکس می خواهید با ترس خود از شکست و دستپاچگی مواجه شده و از آن برای رسیدن به موفقیت بگذرید چه کاری می توانید انجام دهید؟ چهار گامی که می توانید در این ارتباط بردارید بدین شرح هستند:
۱)شکست را دوباره تعریف کنید.پشت خیلی از ترس ها نگرانی راجع به انجام نادرست کار،احمق بنظر آمدن یا عدم اجابت انتظارات و به عبارت دیگر ترس از شکست است.با ساختار بندی متفاوت موقعیت ترسناک، قبل از تلاش قادر به اجتناب از مقداری استرس و اضطراب خواهید بود.
اجازه دهید که بعنوان مثالی عملی در این زمینه به ماجرای آلکس برگردیم.با اندیشیدن به مصاحبه خودش دریافت که مانع اول او در شکست برای رسیدن به موقعیت مدیر عاملی شاید خیلی اندیشیدن به این نکته بود که قبلا" هرگز یک مدیر عامل نبوده و برای چنان شغلی در سطح عالی هم تلاش نکرده است.حتی اگر مصاحبه نیز اشکالی نداشت،شاید سایر فاکتورها مانند اولویت های از قبل مشخص شده اعضای هیات مدیره بر تصمیم کمیته کاریابی اثر داشت.
با این نوع مربیگری،او را تشویق کردم تا دوباره چگونگی نگرش خودش به مصاحبه را تعریف کند.روشی وجود داشت که بدان طریق می توانست مصاحبه را به گونه ای متفاوت تفسیر کند و برای دریافت علائم موفقیت دید روشن تری داشته باشد،حتی اگر آن علائم کوچک بودند؟برای مثال،می توانست دوباره شکست را بعنوان عدم توانائی جواب دادن به هر سوالی یا دریافت فیدبک منفی ویژه تعریف کند؟در مقابل موفقیت را بعنوان جواب دادن به هر سوالی با حداکثر توانائی و عدم دریافت هیچ انتقادی راجع به چگونگی مصاحبه تعریف کند؟
آلکس با چنین تغییر نگرشی به مرحله دوم رفت و آمادگی او قابل ستایش بود.در نهایت،شغل را بدست نیاورد،اما چون نگرش خود را در خصوص شکست و موفقیت تغییر داده بود،توانست نتایج تجربه را بطرز دلپذیرتر و با نگرانی کمتری نسبت به آنچه انتظار داشت بپذیرد.
۲-اهداف را بصورت حاصل شدنی(و نه اجتنابی)تنظیم کنید.می توانید بر اساس خواست خود اهداف را برای برانگیخته شدن جهت حصول به یک نتیجه مثبت یا اجتناب از یک نتیجه مضر طبقه بندی کنید.
روانشناسان دریافته اند که خلق اهداف حاصل شدنی،یا ساختار بندی اهداف اجتنابی بصورت مثبت برای سلامتی و خوشی مفید است.
هنگانی که از یک کار سخت می ترسید و انتظار دارید که مشکل و نامطبوع باشد، بطور ناخودآگاه ممکن است اهداف خود را حول چیزی که نمی خواهید اتفاق بیفتد تا چیزی که می خواهید تنظیم کنید.
با وجود این در خصوص فرآیند عصبی هستید،خواست آلکس برای مدیر عامل شدن یک هدف حاصل شدنی بود زیرا بر چیزی که می خواست در حرفه خود بدان دست یابد نسبت به چیزی که امید وار بود از آن اجتناب ورزد تمرکز می کرد.اگر چه به اولین شغل مدیرعاملی که سعی می کرد بدست آورد نرسید،ولی اجازه نداد که آن حقیقت او را از حفظ خواست خود بعنوان هدف باز دارد و از آنجا به عقب برگردد.
ادامه دارد
منبع: https://getpocket.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
مردی که لاس وگاس را به وضعیت امروز رسانده است.بر این باور است که مردم بهای احساس ویژه، منحصر بفرد و یا برجسته بودن خود نسبت به سایرین را می پردازند.لذا مجلل ترین و انحصاری ترین امکانات لازم برای تجارب قابل تصور را در کازینو ها و هتل هایش تأمین می کند. تسهیلات آنها واقعا “در دنیا بی همتا و باشکوه هستند.
٤-عشق/تعلق
چهارمین نیاز اساسی عشق و تعلق است. عشق اکسیژن زندگی است که بیش از هر چیزی دیگری به آن نیازمندیم. موقعی که بطور کامل عشق می ورزیم احساس زنده بودن می کنیم. اکثر مردم درتعلق و خرده عشق ها متوقف شده و به عشق کامل نمی رسند .شما می توانید حس تعلق یا عشق را از طریق صمیمیت، دوستی، دعا و یا قدم زدن در طبیعت بدست آورید، اگرهیچ چیز دیگری اثر ندارد، می توانید برای بیان احساس تعلق خود یک حیوان خانگی بخرید.
۵-رشد
اگر رشد نکنید می میرید. اگر در رابطه و شغل خود درحال رشد نباشید صرفنظر از اینکه چه مقدار پول در بانک دارید، چند دوست دارید، چه تعداد افرادی به شما عشق می ورزند. کمال واقعی را تجربه نمی کنید.
من بر این اعتقادم که علت رشد ما این است که چیز ارزشمندی برای بخشیدن داریم.
٦- بذل و بخشش
اگرچه ممکن است به نظر چرند باشد، ولی رمز و راز زندگی بخشش است. زندگی در مورد من نیست، در مورد ما است. موقع شنیدن یک خبر هیجان انگیز یا خوب اولین کاری که انجام می دهید، چیست؟ کسی را که دوست دارید، صدا می زنید وخبر را با او به اشتراک می گذارید. به اشتراک گذاشتن موجب تقویت آن چیزی می شود که به اشتراک می گذارید.
زندگی واقعا” راجع به خلق معنا است. و معنا نه از آنچه بدست می آورید بلکه از آنچه که می بخشید حاصل می شود. سرانجام ترجیحاً شخصیتی که کسب می کنید و نیز چیزی که بخشش می کنید موجب شادی طولانی مدت شما می شوند، نه آنچه که بدست می آورید.
اکنون فکر کنید که چگونه پول می تواند شش نیاز انسان را کامل کند. آیا پول می تواند به ما اطمینان بدهد؟ موافقید، تنوع چطور؟بدیهی است که پول می تواند به ما احساس مهم و یا برجسته بودن بدهد. ولی در خصوص تعلق و عشق چطور؟ ازجملات ماندگار بطلمیوس این است که با پول نمی توان عشق را خرید، ولی آن حیوان را می توان خرید! متاسفأنه ،حیوان چون روابطی را بوجود میآورد می تواند یک حس کاذب تعلق ببخشد،اگرچه همیشه رضایت بخش ترین نوع رابطه نیست. درمورد رشد چطور؟ پول می تواند موجب تقویت تجارب و آموختن شود، وهرچه پول بیشتری داشته باشید، از نظر مالی بیشتر می توانید ببخشید.
اما در این ارتباط حقیقتی وجود دارد که بدرستی آن را باور دارم:اگر به برجسته بودن بیش از همه موارد دیگر ارزش بدهید. پول همیشه شما را پوچ می کند، مگر اینکه حاصل بخششی باشد که انجام داده اید. واگر با پول در پی برجستگی هستید،هزینه زیادی متحمل می شوید، چون در جستجوی اعداد بزرگ هستید،اما یافتن کمال بزرگتر نامحتمل است.
برجستگی نهایی در زندگی نه از خارج بلکه از درون انسان سرچشمه میگیرد. از یک حس احترام برای خودمان ناشی می شود که هرگز نمی توانیم از فرد دیگری آن را کسب کنیم. مردم می توانند به شما بگویند که قشنگ، باهوش، زیرک، فوق العاده و یا هم چندش آورترین مخلوق روی زمین هستید، اما مهم این است که شما در مورد خودتان چه فکر می کنید.خواه باور داشته یا نداشته باشید، از اعماق درون خویش به رشد ادامه داده و به خود برای انجام و یا بخشیدن بیش ازحد ممکن ویا حتی امکان تصور نیرو اعمال می کنید. سرمایه دار ترین فرد بر روی زمین کسی است که درک می کند.
نوشته شده توسط:تونی رابینز
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.