*چالش های عمومی بازنشستگی شامل موارد ذیل هستند:
چالش برای تغییر وضعیت از مد کار به استراحت،بویژه در هفته ها یا ماههای اول بازنشستگی
دلواپس و بیمناک از داشتن زمان زیاد،اما پول کم برای خرج کردن
مشکل پنداشتن مشغول شدن به فعالیت معنا دار در ساعات اضافی که اکنون دارید.
از دست دادن هویت، برای مثال،اگر دیگر یک دکتر،معلم،طراح ،فروشنده،برق کار با راننده نیستید،پس چه کسی هستید؟
احساس انزوا بدون تعامل اجتماعی ناشی از بودن با همکاران
یک تجربه زوال در میزان خود اطمینانی،سودمندی یا مهم بودنی که احساس می کنید.
تنظیم برنامه معمول روزمره خود یا اکنون که روزانه با همسرتان در خانه هستید حفظ استقلال خویش
برخی بازنشستگان حتی راجع به دریافت پول بازنشستگی بدون از کار مستقیم در قبال آن احساس گناه می کنند.
همچنانکه برای این فصل جدید از زندگی خود مهیا می شوید با هر چالشی که مواجه باشید،توصیه های ذیل می توانند برای تسهیل انتقال،کاهش استرس و اضطراب و یافتن معنا و مقصود جدید در زندگی کمک کنند.
توصیه ۱سازگاری با بازنشستگی:از تغییر استقبال کنید
اگر چه تغییر یک بخش اجتناب ناپذیر زندگی است،اما غلبه بر آن بندرت آسان است.همچنانکه مسن تر می شویم بنظر می رسد که زندگی با آهنگ مهیج تر و نیروبخش تری تغییر می کند.بچه ها خانه را ترک می کنند،دوستان و افراد محبوب خود را از دست می دهید،چالش های سلامتی و بدنی افزایش می یابند و ناگهان بازنشستگی پدیدار می گردد،واکنش به این تغییرات با مجموعه ای از احساسات آمیخته به هم و اغلب ناسازگار نرمال است.
اما درست همانگونه که از کودکی به بزرگسالی گذر می کنید،می توانید انتقال از کار به بازنشستگی را بسازید.
نگرش خود را تعدیل واصلاح کنید.به بازنشستگی بعنوان یک سفر بجای یک مقصد بنگرید.به خود زمانی برای سنجش و حل هر کاری بدهید،اگر نیاز باشد هر زمانی می توانید تغییر جهت بدهید.همچنین می توانید نگرش خود را با تمرکز برآنچه که بدست می آورید،بجای تمرکز بر چیزهایی که از دست می دهید اصلاح کنید.
خود را قابل انعطاف سازید.هر چه قابل انعطاف تر باشید،بهتر قادرید که بر چالش هایی همانند بازنشستگی غلبه کنید.می توانید در هر سنی برای کمک به حفظ یک جنبه فکری سالم موقعی که زندگی در سخت ترین وضعیت خود می باشد ویژگی های قابلیت انعطاف خود را بهبود دهید.
احساسات خود را تایید و تصدیق کنید.هنگام سر و کار داشتن با یک تغییر بزرگ زندگی هیچ روش درست یا نادرستی وجود ندارد.بنابراین سعی نکنید در خصوص بازنشستگی احساس به روش معینی را به خود تحمیل کنید.
خواه احساس خشم،غم،اضطراب،اندوه یا ترکیبی از احساسات باشد،با تصدیق و پذیرش آنچه که احساس می کنید،درخواهید یافت که حتی شدیدترین یا ناگوارترین احساسات بزودی می گذرند.راجع به آنچه احساس می کنید با یک دوست نزدیک گفتگو کنید،احساسات خود را در یک دفترچه یادداشت ثبت کنید،یا از مقالات سایت HelpGuideمنتشر شده در سایت توتم نیوز در خصوص غلبه بر احساسات استفاده کنید.
آنچه را که نمی توانید تغییر دهید بپذیرید.سر کوفت و توبیخ در مورد رویدادهائی که کنترلی بر آنها ندارید به همان اندازه پوچ و بیهوده بودن،خیلی خسته کننده هم هست.
شرایط بازنشستگی تان هر چه که باشد،با پذیرش آنها می توانید دوباره انرژی خود را بر چیزهایی که بر آنها کنترل دارید متمرکز کنید،همانند روشی که برای واکنش در مقابل موانع انتخاب می کنید به نمونه های در گذشته بنگرید که بر تغییرات غلبه کرده اید تا به شما یادآوری شود که قادر خواهید بود تا این تغییر را نیز مدیریت کنید.
هویت خود را دوباره تعریف کنید.خیلی از ما هویت خود را با کاری که برای یک امرار معاش انجام می دهیم تعریف می کنیم.پس از بازنشستگی می توانید روش های جدید تعریف خود بر اساس فعالیت ها و روابط غیر مربوط به کار را بیابید.برای مثال،قبلا" حسابدار بودید،اکنون یک مربی،داوطلب،پدر یا مادر بزرگ،دانش آموز،یادنامه نویس یا هنرمند هستید.
اهداف جدید تنظیم کنید،ممکن است قبلا" به خیلی از اهداف حرفه ای خود در زندگی نائل شده باشید،اما مهم است که به تنظیم اهداف جدید برای خود به منظور کوشیدن جهت تحقق آنها ادامه دهید.برخوردای از اهداف جدید می تواند به شما انرژی بدهد،حس هدفمندی ببخشد و به تعریف دوباره هویت تان کمک کند.هدف هایی را تنظیم کنید که شما را به چالش می کشند و تحریک می کنند و موجب استمرار پیشرفت تان در زندگی می شوند.خیلی از بازنشسته ها در می یابند که اکنون دیگر تامین کننده معاش خانواده نیستند،آنها می توانند بیشتر بر امیدها و رویاهای خودشان تمرکز کنند.
ادامه دارد
منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور
در حالیکه بازنشستگی می تواند پاداش سال ها کار سخت باشد،می تواند استرس،اضطراب و افسردگی را نیز تحریک کند.این توصیه ها می توانند کمک کنند تا بر چالش ها غلبه کرده،قصد و هدف جدید بیابید و در بازنشستگی خود کامیاب شوید.
چرا بازنشستگی خیلی پر دغدغه است؟
خیلی از ما سال ها صرف تصویر سازی از بازنشستگی ایده ال خود می کنیم،خواه سفر به دور دنیا،سپری کردن زمان بیشتر با خانواده و دوستان،یا پیگیری سرگرمی ها مانند نقاشی،باغ داری،آشپزی،بازی گلف،ماهیگیری یا بسادگی لذت از آزادی ریلکس بودن و بی دغدغه به یک تغییر پرداختن باشد.اما در حالیکه تمایل داریم تا حد زیادی به تفکر در خصوص جنبه های مالی بازنشستگی بپردازیم، اغلب اثر روانی بازنشستگی از کار را نادیده می گیریم.
در ابتدا،برای مثال رهائی از کار سخت روزانه و یک ایاب و ذهاب طولانی،سیاست های محیط کار،یا یک رئیس سخت گیر می تواند مشابه با یک آزادی یا آسایش خاطر بزرگ باشد.لکن،خیلی از بازنشستگان جدید در می یابند که پس از چند ماه نوظهوری و جالب بودن "مرخصی دائم"بتدریج محو می شود.شما ممکن است حس هویت،معنا و مقصودی را که از شغل سرچشمه می گرفتند،ساختار و سازمانی که کار به روزهایتان می بخشید یا جنبه اجتماعی برخورداری از وجود همکاران را از دست بدهید.
بجای احساس آزادی،ریلکس بودن و خرسندی،احساس بی حوصلگی،بی هدفی و انزوا می کنید.ممکن است در ماتم و اندوه فقدان زندگی گذشته خود فرو روید،در خصوص چگونگی پر کردن اوقات روزهای خود احساس استرس کنید،یا نگران اثر بد ماندن تمام روز در خانه بر رابطه تان با همسر یا شریک زندگی تان باشید.برخی بازنشستگان جدید حتی مشکلات سلامت روانی مانند اضطراب و افسردگی را تجربه می کنند.
بنابراین، صرفنظر از اینکه چقدر چشم انتظار آن بوده اید،بازنشستگی از کار یک تغییر بزرگ زندگی است که علاوه بر فواید می تواند استرس آفرین هم باشد.در حقیقت،برخی مطالعات بازنشستگی را در ارتباط با رو به زوال گذاشتن سلامتی دانسته اند.بر اساس یک تحقیق جاری بازنشستگان بویژه کسانی که در سال اول بازنشستگی هستند با احتمال حدود ۴۰درصد بیشتر نسبت به کسانی که به کار ادامه می دهند یک حمله یا سکته قلبی را تجربه می کنند.
در صورتیکه برخی مشکلات مربوط به سازگاری با بازنشستگی می تواند در ارتباط با میزان لذتی باشد که از شغل خود می بردید(برای شغلی که از آن متنفر بودید کمتر غم و غصه می خورید )،مع ااوصف،گام هایی وجود دارند که می توانید برای غلبه بر چالش های عمومی بازنشستگی بردارید. خواه قبلا" بازنشست شده و اکنون با تغییر دچار چالش باشید،در حال برنامه ریزی برای شروع عنقریب انتقال از کار به بازنشستگی باشید،یا با یک بازنشستگی اجباری و زودهنگام مواجه هستید.روش های سالمی برای سازگاری با این فصل جدید زندگی و اطمینان از شاد و پرثمر بودن بازنشستگی تان وجود دارد.
*چالش های بازنشستگی
شرایط شما هر چه که باشد،پایان عمر کاری تان موقعیت ها را تغییر می دهد که برخی تغییرات در جهت بهتر شدن و سایر موارد به روش های غیر مترقبه یا حتی دشواری صورت می گیرند.برای مثال،اگر کارتان از نظر بدنی خسته کننده و غیر خرسند کننده بود و موجب احساس فرسودگی می گردید،بازنشستگی می تواند احساسی شبیه برداشتن یک مسئولیت سنگین از دوش تان باشد.اما اگر از کارتان لذت می بردید،آن را دلپذیر و خشنود کننده می یافتید،و زندگی اجتماعی خود را حول و حوش حرفه تان ساخته بودید،بازنشستگی می تواند چالش های سخت تر و جدی تر عرضه کند.اگر بخاطر شغل خود چیزهایی از زندگی خانوادگی و شخصی خود را قربانی کرده اید،قبل از آمادگی مجبور به بازنشستگی شده اید،یا برای محدود کردن آنچه که اکنون قادر به انجام آن هستید مشکلات سلامتی داشته باشید بطور ویژه موقعیت ها سخت می شوند.
بطور مشابه،دیدگاهتان در خصوص زندگی نیز می تواند بر کنترل خوب انتقال از کار به بازنشستگی تاثیر گذار باشد.اگر تمایل به دیدگاهی مثبت و خوش بینانه داشته باشید احتمالا" تغییر را بهتر از موقعی کنترل می کنید که به نگرانی یا کشمکش برای غلبه بر تردید و عدم اطمینان در زندگی تمایل دارید.
ادامه دارد
منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور
ماهیت انسان به گونه ای است که موقعی می داند فرد دیگری از موضوع می پرسد،برای انجام آن بیشتر برانگیخته می شود که هیچ دلیل دیگری به غیر از آنکه نمی خواهیم تنبل و غیر متعهد جلوه کنیم ندارد.بدین خاطر است که چرا برخورداری از یک شریک جوابگو خیلی مهم است.
در درک اساسی دو نوع جوابگویی درونی و بیرونی وجود دارد.
۱)جوابگوئی درونی
جوابگویی درونی در اصل سطح درستی و کمالی است که نه فقط در کل پروسه ارزیابی،بلکه در زندگی نیز حفظ می کنید.بدان معنا است که موقعی به خود می نگرید خویشتن را با صداقت قضاوت می کنید.این موقعیتی است که خود را برای انجام آنچه گفته بودید باید انجام دهید جوابگو نگهه می دارید.اگر قصوری داشته اید به آن اذعان می کنید،اما اگر خوب کار کرده باشید،از پیشرفت خود تجلیل می کنید.بگذارید جوابگویی درونی ترغیب کننده و برانگیزاننده شما برای اقدام و عمل بزرگتر جهت دنبال کردن موفقیت هایتان باشد.
بنابراین،اولین و مهم ترین کار،مسئولیت ما برای جوابگو نگهداشتن خویش هست.به خودمان جواب بدهیم.مسئولیت خودمان را بپذیریم.چند ایده برای انجام چنین کاری بشرح ذیل هستند:
۱)اهداف خود را بنویسید به گونه ای که عینی و ملموس باشند.نمی توانید به عقب برگردید و بگوئید که،"آن واقعا" هدف من نبود."
۲)موقع ارزیابی برای محقق یا محقق نشدن هدف بی باکانه صادق باشید.البته،اگر در تنظیم اهداف هوشمند خودتان دقیق بودید، اینجا قدرت مانور زیادی ندارید.
۳)اگر در رسیدن به هدف دچار قصور شده اید،یا هنگامی که در طی مسیر رسیدن به هدف کوتاهی داشته اید،به سختی شروع به کار کنید و خودتان را جوابگو نگهدارید تا زمینه را برای رسیدن به آن هدف مهیا سازید!
۴)یک چارچوب زمانی را تنظیم کنید که در آن پیشرفت خودتان را ارزیابی و خود را جوابگو نگهدارید.
۲)جوابگوئی بیرونی
فرد یا گروهی را برای جوابگو نگهداشتن خود بیابید.موقعی متعهد می شویم که برای اعمال و اهداف خودمان به شخص دیگری توضیحی بدهیم،استاندارد جوابگوئی خود را ترقی می دهیم.
بخش بیرونی جوابگوئی بدون از جتبه درونی کار نمی کند.اگر با خودتان صادق نباشید،پس احتمالا" با دیگران هم صادق نیستید.تقاضا از کسی برای جوابگو نگهداشتن خود با اطلاع از آنکه بطور کامل با او صادق نیستید هرگز موثر نیست.
برخورداری از یک منیع جوابگوئی بیرونی اگر بدرستی حاصل شود عامل اثر گذاری است.چندین نکته ای که باید هنگام برگزیدن یک شریک جوابگو به ذهن بسپارید بشرح ذیل هستند:
۱)کسی را که مراقب تان باشد ولی در عین حال سخت گیر و صادق باشد برگزینیدنیاز است که از شما مراقبت کند و باید از مراقبت مطلع و آن را حس کنید.زیرا با پاسخ گو کردن خود نسبت به آنها خود را آسیب پذیر می سازید.اگرچه نیازاست که سخت گیر و صادق باشند زیرا نمی خواهید موقعی که ضعیف هستید،عقب مانده اید و در حال انجام کار نیستید بخاطر خجالت و کمرویی بگویند که با سرعت،متفکرانه و هوشمندانه عمل می کنید.عبارت"عشق خشن"بطور مقتضی مناسب این وضعیت است.در اصل،آنها بقدر کافی به ما عشق می ورزند که با ما در مورد پیشرفت مان صادق باشند.
۲)به آنها بطور دقیق بگویید که اهداف تان چه هستند.
۳)متعهد به صادق بودن با آنها باشید.
۴)به آنها اجازه دهید تا جملات دلگرم کننده بگویند و نیز موقعی که موقعیت ایجاب می کند جملات چالشی بگویند.
۵)بر روی یک چارچوب زمانی که در آن به آنها اجازه می دهید تا پیشرفت تان را ارزیابی و شما را جوابگو نگهدارند توافق کنید.
۶)از سخنان آنها وقتی که شما را به چالش وامی دارند یا به اقدام و عمل فرا می خوانند پیروی کنید.
جوابگوئی می تواند عامل شگرفی باشدیک افسانه قدیمی می گوید یک نفر با ۱۰۰۰نفر می جنگد ،اما دو نفر می تواند با۱۰۰۰۰نفربجنگند.هنگامی کسی را داریم که ما را جوابگو نگهدارد، دیگران را درون تیم خودمان می آوریم و آنها ما را قویتر می سازند،موجب می شوند تا بالاتر اوج بگیریم و زندگی های ما را بخاطر درگیر شدن غنی تر می سازند.
یک لحظه صرف کرده و واقعا" ملاحظه کنید که برای پیگیری اهداف تان چگونه خود را جوابگو نگهداید.اکنون به مطالب فوق برگردید و شروع به عملی سازی این فرآیند در زندگی خود کنید.با انجام چنین کاری بطور فوق العاده ای خوشحال خواهید شد.
*تنظیم اهداف شما را به چالش می کشد.
اجازه دهید اهداف تان شما را به چالش بکشند تا شخصی منحصر بفرد با ابعاد غیر قابل باوری ،نه ضرورتا" در چشمان فرد دیگری،بلکه در چشمان خودتان شوید.
مهم نیست کسی راجع به من چه فکر می کند ،بلکه مهم است که در نگاه خودم راست قامت باشم،زیرا از نظم و انظباط خود مطلع هستم،می دانم که کار برنامه شده ام چیست،آیا آن را انجام می دهم یا نمی دهم.می دانم که دارم هزینه می دهم و سزاوار تشویق و انعام هستم.این چیزی است که هیجان انگیز است،به همین علت تنظیم هدف خیلی مهم است.شما را برای رشد و مبدل شدن به شخصیتی بیش از آنچه که هستید به چالش می کشد و موجب می شود تا به سطح استاندارد بعدی حرکت کنید و این مطلوب است.
برگرفته از" راهنمای تنظیم هدف" جیم ران
منبع؛ https://www.success.com
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور
..این هم می تواند به چگونگی انتقال خوب نیازها و منظورهای خود به شریکتان ارتباط داشته باشد.
توصیه۴؛بده و بستان را در رابطه خود بیاموزید.
اگر انتظار دارید که آنچه را شما می خواهید در ۱۰۰درصد زمان رابطه بدست آورید،در حال مقدمه چینی برای یاس و نومیدی هستید.روابط سالم بر اساس مصالحه بنا می شوند.لکن هر طرف به سهم خود باید کار کرده تا اطمینان حاصل کند که یک مبادله معقول وجود دارد.
*آنچه را که برای شریک تان مهم است بشناسید.
اطلاع از آنچه که برای شریک تان مهم است می تواند در ساخت حسن نیت و یک جو مصالحه نقش خیلی موثری داشته باشد.از جنبه دیگر، مهم است که شریک تان نیزخواست های شما را بشناسد و شما نیز بطور روشن آنها را بیان کنید.بطور دائم به هزینه نیازهای خودتان به دیگران دادن فقط به شکل گیری خشم و تنفر منجر می شود.
*هدف برنده شدن خودتان نباشد
اگر با این نگرش که کارها فقط باید به روش شما انجام شوند با شریک خود برحورد می کنید رسیدن به مصالحه مشکل است.گاهی چنین نگرشی از عدم رفع نیازها در سال ها جوانتر بودن ناشی می شود یا می تواند حاصل سال ها تنفر جمع شده در رابطه باشد که به یک نقطه جوش رسیده است.اعتقادات راسخ نسبت به امور درست است،اما سزاوار است که سخنان شریک تان هم شنیده شوند.به طرف مقابل و نقطه نظرات او احترام بگذارید.
*بیاموزید که چگونه تعارض را با احترام رفع کنید.
تعارض در هر رابطه ای اجتناب ناپذیر است،اما برای قوی نگهداشتن هر رابطه ای ،نیاز است که هر دو طرف احساس کنند سخن آنها شنیده می شود.هدف برنده شدن نیست،بلکه حفظ و تقویت رابطه است.
مطمئن شوید که منصفانه مجادله می کنید.بر موضوع بحث تمرکز کرده و به طرف دیگر احترام بگذارید.راجع به چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید بحث و مجادله نکنید.
به طرف مقابل مستقیم حمله نکنید،بلکه برای بیان احساس خود جملات را با "من" شروع کنید.برای مثال ،بجای گفتن اینکه"شما موجب می شوید که احساس بدی داشته باشم ."سعی کنید بگوئید،"من موقعی که فلان کار را می کنید احساس بدی پیدا می کنم."
بحث های قدیمی را وارد نکنید.بجای نگاه کردن به تعارضات یا کینه های گذشته و حواله کردن سرزنش،بر آنچه که اکنون می توانید برای رفع مشکل انجام دهید تمرکز کنید.
میل به بخشش داشته باشید.اگر میل یا توان بخشش دیگران را نداشته باشید رفع تعارض غیر ممکن است.
اگر خشم تان فوران می کنید،زمانی را استراحت کنید.چند دقیقه ای را صرف کاهش استرس و آرام شدن کنید قبل از اینکه چیری بگوئید یا کاری انجام دهید که به افسوس خوردن منتهی شود،همیشه بخاطر داشته باشید که با کسی یحث می کنید که عاشق او هستید.
موقع توقف مجادله را بدانید.اگر نمی توانید به یک توافق برسید،موافقت کنید که اختلاف دارید.ادامه یک بحث با دو نفر میسر است.اگر یک تعارض بجائی نمی رسد،می توانید عدم توافق را برگزیده و بگذرید.
اعتراف به آنکه در هر رابطه ای نشیب و فرازهایی وجود دارد مهم است.همیشه دارای هدف یکسانی نیستید.گاهی اوقات شریکی ممکن است در کشمکش با مشکلی مانند مرگ یکی از اعضای نزدیک خانواده باشد که او را دچار استرس می کند.سایر رویدادها مانند از دست دادن شغل یا مشکلات سلامتی شدید می تواند بر هر دو شریک اثر گذاشته و ارتباط با همدیگر را مشکل سازد.ممکن است ایده های متفاوتی در مورد مدیریت مالی و پرورش بچه ها داشته باشید.
افراد متفاوت بطور متفاوتی بر استرس غلبه می کنند،و سوء برداشت ها می تواند بسرعت به نومیدی و خشم منجر شود.
مشکلات خودتان را بر روی شریک تان خالی نکنید.استرس های زندگی می توانند ما را زود رنج کنند.اگر در حال مقابله با استرس خیلی زیادی هستید،تخلیه خشم خود و حتی فریاد زدن بر سر او بنظر ساده می رسد.چنین مجادله ای ممکن است ابتدا احساس رهائی ببخشد،اما بکندی روابط تان را سمی می کند.برای مدیریت خشم،استرس و نومیدی خود روش های سالم تر دیگری بیابید.
تلاش برای تحمیل یک راه حل می تواند حتی موجب بیشتر شدن مشکلات گردد.هر کسی با مشکلات و مسائل به روش خودش مواجه می شود.بخاطر داشته باشید که شما یک تیم هستید.ادامه حرکت بجلو با همدیگر می تواند موجب عبور از موقعیت های سخت گردد.
به مراحل اولیه رابطه خودتان دوباره نگاه کنید.لحظاتی را به اشتراک بگذارید که هر دو نفرتان را به هم نزدیک کردند،به بررسی نقطه ای بپردازید که جدائی از همدیگر آغاز شد،و بنگرید که چگونه می توانید با همدیگر دوباره برای برافروختن شعله تجربه عاشق شدن کار کنید.
برای تغییر باز باشید.تغییر در زندگی اجتناب ناپذیر است و خواه با آن همراه شده یا مبارزه کنید اتفاق خواهد افتاد.برای تطابق با تغییری که در هر رابطه ای همیشه در حال وقوع هست قابلیت انعطاف ضروری است و اجازه می دهد تا در زمان های بد و خوب با همدیگر رشد کنید.گر برای رابطه خود نیازمند کمک خارجی هستید،با همدیگر هم نظر شوید.گاهی مشکلات در بک رابطه برای حل شدن بعنوان یک زوج بنظر خیلی پیچده و مضمحل کننده هستند.درمانگری زوجین یا گفتگو با یک دوست مورد اعتماد یا یک چهره مذهبی می تواند کمک کند.
مولفین؛کارشناسان ارشد علوم انسانی لارنس رابینسون،ملیندا اسمیت و دکتر جین سیگل
آخرین بروز رسانی،ژانویه ۲۰۲۱
منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.