سرانجام،همچنانکه تحقیق اثبات کرده است،تصدیق و ساخت نقاط قوت توانائی ما برای پرداختن به حوزه های ضعف را بهبود می دهد؛تمرکز بر دارایی های سلامت روان به بهبود پیامدهای سلامت روان کمک می کند.
بعلاوه،عبور از بدبختی و فلاکت گذشته اغلب ما را ملزم به تغییر چگونگی درک مان از خود بدبختی و فلاکت می کند.تجربه تراما ذهنی و غیر عینی است.آنچه که شخصی را از پا درمی آورد ممکن است دیگری را آزرده خاطر نسازد،و آنچه را که امکان دارد جامعه عموما" بعنوان یک رویداد مضر تلقی کند ممکن است ذاتا" یا بطور یکنواخت چنین نباشد.
تحقیق نشان می دهد که درک های ذهنی ما از رویدادها،بجای خود آنها احتمال دارد که علت تجربه تراما باشند.همچنانکه ست پولاک و کارن اسمیت در "روشن بینی هایی در خصوص علم روانشناسی"یادآوری می کنند:" تغییر پذیری ادراکات فردی از اتفاقات با بیشترین احتمال علت چگونگی آزردگی خاطر ناشی از بدبختی و فلاکت تاثیر گذار بر پیامد رفتاری و عصبی طولانی مدت است."
چگونگی درک شما از آنچه که اتفاق می افتد بر چگونگی اثرگذاری آن اتفاق بر شما تاثیر می گذارد.این خبر خوبی است چون اگرچه نمی توانید اتفاق را تغییر دهید،ولی قادرید تا چگونگی درک آن را تغییر دهید.
یک اقدام مقدماتی سودمند رهایی از درک نادرست یعنی ویژگی مشترک روایت های تراما محور است که می گوید علت وقوع مشکل در گذشته،عامل وقوع مجدد آن در زمان فعلی هم هست.امکان دارد که بخاطر رابطه کودکی مشکل دار با والدین نااستوار خود آموخته باشید تا به مردم اعتماد نکنید.حال آنکه،رابطه تان با والدین خودتان عامل بدگمانی امروز تان نسبت به مردم نیست.
بطور کلی بنا به نتیجه تحقیق ،مشکلات فعلی که ممکن است ریشه در فلاکت و بدبختی گذشته داشته باشند عمدتا" در زمان فعلی ناشی از عادت اجتناب هستند.آنچه که امروز شما را عقب نگهه می دارد بدبختی و فلاکت گذشته تان نیست بلکه عادات اجتنابی شکل گرفته برای غلبه بر عواقب آن است.چنین عاداتی بر خلاف خود تجربه گذشته می توانند تغییر کنند.یک روش موفق عبور از تراما در زمان فعلی بوسیله مواجه شدن با آن چیزی است که از ترامای گذشته اجتناب از آن را آموخته اید.
سرانجام،مشغول شدن به خاطرات ترامایی به معنای کلنجار رفتن با احساسات منفی است.کولاک احساسات منفی می تواند نظم روح را به هم بریزد.لکن،مدیریت و کنترل احساسات،مهارتی است که می توانید در آن چیره دست شوید.
بطور کلی،انجام چنین کاری شامل یک فرآیند سه مرحله ای ذیل است:
اول،باید بپذیریم که احساسات همیشه بخشی از تجربه ما و هرگز تمام آن نیستند.احساساتتان متعلق به شما هستند،اما خود شما نیستند،به همان روشی که امواج اقیانوس نیستند.
دوم،ما نیاز داریم که پذیرش احساسات خودمان را بیاموزیم.پذیرش به معنای توافق یا تمایل نیست،بلکه یک کنجکاوی با دقت است.در واقع همانطوریکه،گوش دادن با دقت به فردی ما را ملزم نمی سازد تا او را قضاوت کرده یا با آنچه که می گوید موافق باشیم.پذیرش احساسی هم گوش دادن با دقت هر کس به خودش هست.
سوم،ما نیاز داریم درک کنیم که اطلاعات انتقال داده شده توسط احساسات اغلب تحریف شده و ناقص هستند.درحقیقت اگر احساس بدی دارید به معنای آن نیست که بد هستید یا وضعیت تان بد است.بنابراین،نباید کورکورانه از احساسات خودمان اطاعت کنیم.بلکه، باید بیاموزیم تا بجای اینکه بصورت احساسی برای اقدام برانگیخته شویم، از سایر منابع اطلاعات موجود خودمان مانند ظرفیت ارائه دلیل و برهان،تجربه زندگی دنیوی،اهداف معنا دار و ارزش های شخصی برای رسیدن به یک تصمیم با فکر باز و درست کمک بگیریم.
گذر از بدبختی و فلاکت گذشته خود به خود اتفاق نمی افتد.بلکه نیازمند پایداری و تلاش عمدی است.چنین تغییری مستلزم پیروی از روش متوازنی است که رویدادها و شرایط دشوار گذشته را بدون از تطهیر و تقدیس آنها بعنوان ستون های هویت تصدیق می کند و ما را برای تحصیل مهارت های سلامت روان مورد نیاز جهت ارزیابی دقیق،اقدام موفقیت آمیز و در نهایت سبقت گرفتن از میراث گذشته ای دشوار هدایت می کند.
نوشته شده توسط؛دکتر نوام شپنسر استاد دانشگاه اوترباین
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
ما برای سازماندهی زندگی خودمان حول و حوش ترامای پیشین خیلی وسوسه می شویم.اما ممکن است به هزینه معاوضه غیر منصفانه با آینده ای حاصل گردد که با رویاپردازی در خصوص شرایطی بهتر آغاز می شود.
*با آنچه آموخته اید اجتناب و دوری کنید مواجه شوید.
این تجربه گذشته نیست که افراد را در وضعیت بد نگهه می دارد بلکه عادت هایی است که برای غلبه بر آن شکل گرفته اند.
ویلیام فالکنر نوشت"گذشته هرگز نمی رود.آن حتی گذشته نیست."این می تواند در خصوص فلاکت و بدبختی گذشته درست ترین جمله باشد.پژواک رویدادهای منفی درون ساختار روانی ما با صدای بلند شنیده می شود.
عقل و خرد تکاملی است.اگر ببری در جنگل به شما حمله کرد.عقل بقاء خوب عمل می کند تا آن را فراموش نکنید و احتمالا" دوباره ریسک نکرده و بدون از آمادگی به جنگل نروید.علاوه بر آن،مغز برای یافتن نظم در محیط تکامل یافته است تا اتفاقات معنا دار شوند،زیرا اگر اتفاقات را درک کنیم کمتر آسیب پذیر می شویم.رویدادهای ناسازگار و مضر با وارد کردن یک عنصر آشفتگی و بی معنایی، نظم موجود را مختل می کنند.لذا مغز در تلاش برای رفع مشکل،به هم پیوند دادن قطعات روایت زندگی و برگرداندن نظم به دنیا برانگیخته می شود تا به مکان تراما برگردد.
به همین علت است که افراد عبور از گذشته را بطرز مشقت باری دشوار می بینند.یا درمانگران اغلب هنگام کمک به ارباب رجوع برای مقابله با مشکلات فعلی،آنها را به بدبختی و فلاکت پیشین در زندگی خودشان مرتبط می سازند.نسبت دادن مشکلات فعلی به ترامای گذشته از طریق مهیا ساختن یک شفافیت اطمینان بخش، نظم را دوباره به روایت زندگی برمی گرداند.
با این وجود،سازماندهی یک خود حکایتی حول و حوش ترامای گذشته ریسک هایی دارد.چنین داستانی برای فردی ممکن است بطور واقعی نادرست باشد.مسیر تجربه اوایل زندگی به پیامد آن در بزرگسالی نه مستقیم و نه روشن است.(اگر بدبختی و فلاکت پیشین به یک عادت میگساری منتهی گردید،آیا مشکلات فعلی شما ناشی از بدبختی پیشین یا میگساری هستند؟)تجارب ویژه پیشین نمی توانند به سهولت رفتارهای ویژه فعلی را توضیح دهند و کسانی که شرایط پیشین مشابه ای را تجربه می کنند غیر محتمل است که در بزرگسالی دارای نشانه های مشترکی باشند.
بعلاوه،تجارب ترامایی در زمینه اتفاق می افتند و زمینه هایی که در آنها رخ می دهند بطور محتمل شامل فاکتورهای خطرناک دیگری هم هستند،لذا اثبات نقش منحصر بفرد واقعه ترامایی در پیامد بعدی مشکل می شود.
علاوه بر آن،باور به اینکه مشکلات فعلی بر اثر ترامای گذشته بوجود می آیند بازاری برای یافتن تراما در گذشته افراد خلق می کند.ما بدین طریق مرتکب ریسک حواله کردن برچسب تراما به هر تجربه مضطرب کننده،خشمگین کننده،چالش برانگیز یا یاس آور می شویم.
کشش برچسب تراما برای پوشاندن چالش های معمول زندگی یا رویدادهای منفی کم اهمیت به شکلی از بزرگنمایی درجه احساسی منتهی می شود که از معنای اصطلاح می کاهد.اگر هر کسی دچار تراما شده است،پس سازه تراما سودمندی خودش را در توضیح تغییرات معنا دار در تجربه زندگی از دست می دهد.
مضافا" اینکه،تمرکز بر تراما در ارزیابی زندگی خودمان و دیگران برابر با طرح و تنظیم هستی بر حسب ناهمواری های آن است.ناهمواری برای هر زندگی وجود دارد.اما اگر تراما را مشخصه تعریف کنندگی هر کسی بسازید او را تا حد صدمات و آسیب هایش تقلیل می دهید.حال آنکه چنین نگاهی از نظر روحانی کاهش دهنده دلگرمی و اعتماد به نفس،از نظر روانشناسی بی فایده و بطور واقعی نادرست است.انسان ها چیزی بیش از مجموع صدمات و آسیب هایشان هستند.
در واقع،یک روایت تراما محور خودش عبور از تراما را دشوار می سازد. در بحبوحه طوفان وجود،منگنه کردن هویت فرد به یک ترامای گذشته از طریق لنگر کردن احساس شخصیت به روایتی منسجم به آسودگی خاطری منتهی می گردد.اما موقعی که "داستان ترامای من "به" داستان من" مبدل می شود،عبور از آن ممکن است به احساسی شبیه خودانکاری منجر شود.
بنابراین،عبور از فلاکت و بدبختی گذشته اغلب نیازمند تغییری در چگونگی درک ما از خودمان هست.بطور ویژه از انتقال خود تمرکزی به مایملک و نقاط قوت خودمان سود می بریم.این رفتاری انکار آمیز یا گردشی به سمت"تفکر مثبت"نیست بلکه تصحیحی منصفانه و مفید است.
اولا"،وضعیت پیش فرض برای انسان قابلیت انعطاف و نه شکنندگی است.احتمالات غلبه ما بر بدبختی ها و فلاکت ها بزرگتر از احتمالات تسلیم شدن ما است.ثانیا"،ساختار بندی هویت ما بر اساس نقاط قوت از نظر روانشناسی توانمند ساز است.در مصاحبه شغلی،ابتدا راجع به نقاط قوت خود سخن می گوئید زیرا لنگر کردن داستان خودتان به نقاط قوت تان،احتمال آن را که توسط دیگران بصورت فردی قوی درک شده و با شما رفتار شود بهبود می بخشد.در مورد خود ادراکی نیز اینگونه است.
ادامه دارد
مراقبین ما نقش عظیمی در شکل گیری دید ما نسبت به دنیا و بالتبع عزت نفس مان ایفاء می کنند.در سن جوانی شروع به گفتن داستان هایی با خود می کنیم تا تجارب مان معنا دار شوند و اختلافات رفع شوند.
فشار های فرهنگی مانند نژاد پرستی،تبعیض طبقاتی،تبعیض جنسیتی و تبعیض علیه معلولان نیز می توانند بر چگونگی اندیشیدن راجع به خودمان اثر بگذارند.این سیستم های قدرت از همه طرف،از بازنمایی ضعیف در رسانه تا قلدری در زمین بازی تا تعارضات ریز از طرف معلمان و همسایگان بر ما تاثیر می گذارند.در حالیکه خیلی از ماها در بحبوحه این اشکال تبعیض با عزت نفس کامل به تلاش ادامه می دهیم،اما برای هر کسی چنین نیست.
برخی از فاکتورهای محیطی که می توانند بر عزت نفس ما تاثیر بگذارند بشرح ذیل هستند:
انتقاد مکرر از سوی والدین،معلمان یا سایر بزرگسالان مهم در حین دوره کودکی
بی تفاوتی یا بی توجهی مراقبین یا والدین
قلدری
عوارض سلامت روان و پزشکی
اتفاقات زیان بار زندگی
اختلال استرس پسا آسیب(تراما)یا سوء استفاده
باید یادآوری کنیم که عزت نفس پایین در بزرگسالی نیز می تواند بوجود آید.تغییرات بحرانی زندگی شبیه خاتمه یک رابطه جدی یا آغاز یک عارضه پزشکی صرفنظر از سن و سال می توانند بر روی خود ارزشی ما اثری داشته باشند.
سر آخر اینکه،بیولوژی نیز نقشی ایفاء می کند.برخی از ماها به سادگی چیزهایی را شدیدتر احساس می کنیم.بدین علت،ممکن است تجاربی را در زندگی های خودمان بخاطر آوریم یا نگهداریم که دیگران آنها را با سهولت بیشتری از ذهن خودشان پاک می کنند.
*چگونگی غلبه بر عزت نفس پایین
فراموش کردن ادراکات منفی از خویشتن بطور کامل امکان پذیر است.اما ادعا نمی کنیم که آسان است.شکل گیری عزت نفس مثبت مستلزم تمرین روزانه و صبوری است.اما اگر به کار ساخت اعتماد و اطمینان به خود متعهد باشیم،تلاش نتیجه خواهد داد.فرصت های شغلی بیشتر،روابط سالم تر و چشم انداز مثبت تری نسبت به زندگی در انتطار مان خواهد بود.بنابراین،بیائید کار را آغاز کنیم!
*به صدای درون ذهن تان اعتماد نکنید
آنچه که احساس می کنید درست است ضرورتا" درست نیست.مغز بویژه اگر اغلب اوقات تمایل به اضطراب دارید به یک حالت هوشیاری فزاینده تشویق می کند.این حالت موقعی که باید از شیران فرار کنید عالی است،اما وقتی برای یک مصاحبه شغلی مهیا می شوید خوب نیست.اگر صدایی جزئی درون ذهن تان می گوید که کوچک و حقیر بمانید،برای هوشیاری از او قدردانی کنید،ولی خودتان را برای احساس بزرگتر و مهم تر به چالش بکشید.
*انتظارات خودتان را مدیریت کنید
افراد با عزت نفس پایین دارای عادت رسیدن به استاندارد غیر ممکن و حفظ آن هستند.به خودتان استراحتی بدهید!شما در حال انجام بهترین کاری هستید که می توانید.
*به چالش کشیدن باورهایی که راجع به خودتان دارید.
اگر در می یابید که بطور اتوماتیک در حال پرسیدن از توانمندی های خود هستید،از آن دست بکشید.آیا واقعا" درست است که برای آن شغل شایستگی ندارید؟اگر به هر حال برای آن شغل درخواست دهید،چه اتفاقی می افتد؟مراقب باشید که قبل از حتی آزمودن شانس خویش ،خود را طرد نکنید.
*خود گفتگویی مثبت را تمرین کنید.
اگر خودگفتگویی منفی یک عادت دیرینه شده است،خود گفتگویی مثبت را به عادت نرمال جدید خود مبدل کنید.هر زمانی که به منفی نگری در مورد خویش مشغول می شوید،خود را متوقف کنید،نفسی بکشید،خودتان را ببخشید و همه صفات خوب خویش را به یاد آورید.ماجرا را دوباره بنویسید و همه روش هایی را که نظرات منفی نادرست هستند به خود یادآوری کنید.
*بهترین دوست خودتان باشید
آیا هرگز بطریقی که گاهی اوقات با خودتان صحبت می کنید بایک دوست هم صحبت می کنید؟اگر جواب نه هست،پس احتمالا" بیش از حد امکان نسبت به خود سختگیر هستید.خود را در آغوش بگیرید(بطور جدی آن را تصور کنید!احساس عظیمی است)و فکر کنید که در این موقع یک دوست خوب به شما چه می گوید.
*با یک درمانگر کار کنید
بنا به مثل معروف،رم یک روزه ساخته نشد و تغییر سال ها رفتار منفی یک شبه اتفاق نمی افتد.ممکن است به دریافت کمک حرفه ای نیاز باشد.یک درمانگر می تواند کمک کند تا عوامل محرک عزت نفس پایین خود را بشناسید،درک کنید که از کجا سرچشمه می گیرند و آنها را مدیریت کنید.
خلاصه
خیلی از افراد عزت نفس پایین را تجربه می کنند.عزت نفس پایین می تواند ریشه در تجارب کودکی،تغییرات منفی خارج از کنترل،یا حتی تغییر در شیمی مغز داشته باشد.اما با تمرین روزانه و دریافت کمک حرفه ای،می توانید دوباره عزت نفس خود را بسازید تا به موقعیت درست برگردد.
آخرین بازنگری پزشکی ۳۱مارس۲۰۲۱
منبع:Source: greatist.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.