ما برای سازماندهی زندگی خودمان حول و حوش ترامای پیشین خیلی وسوسه می شویم.اما ممکن است به هزینه معاوضه غیر منصفانه با آینده ای  حاصل گردد که با رویاپردازی در خصوص شرایطی بهتر آغاز می شود.
*با آنچه آموخته اید اجتناب و دوری کنید مواجه شوید.
این تجربه گذشته نیست که افراد را در وضعیت بد نگهه می دارد بلکه عادت هایی است که برای غلبه بر آن شکل گرفته اند.
ویلیام فالکنر نوشت"گذشته هرگز نمی رود.آن حتی گذشته نیست."این می تواند در خصوص فلاکت و بدبختی گذشته درست ترین جمله باشد.پژواک رویدادهای منفی درون ساختار روانی ما با صدای بلند شنیده می شود.
عقل و خرد تکاملی است.اگر ببری در جنگل به شما حمله کرد.عقل بقاء خوب عمل می کند تا آن را فراموش نکنید و احتمالا" دوباره ریسک نکرده و بدون از آمادگی به جنگل نروید.علاوه بر آن،مغز برای یافتن نظم در محیط تکامل یافته است تا اتفاقات معنا دار شوند،زیرا اگر اتفاقات را درک کنیم کمتر آسیب پذیر می شویم.رویدادهای ناسازگار و مضر با وارد کردن یک عنصر آشفتگی و بی معنایی، نظم موجود را مختل می کنند.لذا مغز در تلاش برای رفع مشکل،به هم پیوند دادن قطعات روایت زندگی و برگرداندن نظم به دنیا برانگیخته می شود تا به مکان تراما برگردد.
به همین علت است که افراد عبور از گذشته را بطرز مشقت باری دشوار می بینند.یا درمانگران اغلب هنگام کمک به ارباب رجوع برای مقابله با مشکلات فعلی،آنها را به بدبختی و فلاکت پیشین در زندگی خودشان مرتبط می سازند.نسبت دادن مشکلات فعلی به ترامای گذشته از طریق مهیا ساختن یک شفافیت اطمینان بخش، نظم را دوباره به روایت زندگی برمی گرداند.
با این وجود،سازماندهی یک خود حکایتی حول و حوش ترامای گذشته ریسک هایی دارد.چنین داستانی برای فردی ممکن است بطور واقعی نادرست باشد.مسیر تجربه اوایل زندگی به پیامد آن در بزرگسالی نه مستقیم و نه روشن است.(اگر بدبختی و فلاکت پیشین به یک عادت میگساری منتهی گردید،آیا مشکلات فعلی شما ناشی از بدبختی پیشین یا میگساری هستند؟)تجارب ویژه پیشین نمی توانند به سهولت رفتارهای ویژه فعلی را توضیح دهند و کسانی که شرایط پیشین مشابه ای را تجربه می کنند غیر محتمل است که در بزرگسالی دارای نشانه های مشترکی باشند.
بعلاوه،تجارب ترامایی در زمینه اتفاق می افتند و زمینه هایی که در آنها رخ می دهند بطور محتمل شامل فاکتورهای خطرناک دیگری هم هستند،لذا  اثبات نقش منحصر بفرد واقعه ترامایی در پیامد بعدی مشکل می شود.
علاوه بر آن،باور به اینکه مشکلات فعلی بر اثر ترامای گذشته بوجود می آیند بازاری برای یافتن تراما در گذشته افراد خلق می کند.ما بدین طریق مرتکب ریسک حواله کردن برچسب تراما به هر تجربه مضطرب کننده،خشمگین کننده،چالش برانگیز یا یاس آور می شویم.
کشش برچسب تراما برای پوشاندن چالش های معمول زندگی یا رویدادهای منفی کم اهمیت به شکلی از بزرگنمایی درجه احساسی منتهی می شود که از معنای اصطلاح می کاهد.اگر هر کسی دچار تراما شده است،پس سازه تراما سودمندی خودش را در توضیح تغییرات معنا دار در تجربه زندگی از دست می دهد.
مضافا" اینکه،تمرکز بر تراما در ارزیابی زندگی خودمان و دیگران برابر با طرح و تنظیم هستی بر حسب ناهمواری های آن است.ناهمواری برای هر زندگی وجود دارد.اما اگر تراما را مشخصه تعریف کنندگی هر کسی بسازید او را تا حد صدمات و آسیب هایش تقلیل می دهید.حال آنکه چنین نگاهی از نظر روحانی کاهش دهنده دلگرمی و اعتماد به نفس،از نظر روانشناسی بی فایده و بطور واقعی نادرست است.انسان ها چیزی بیش از مجموع صدمات و آسیب هایشان هستند.
در واقع،یک روایت تراما محور خودش عبور از تراما را دشوار می سازد. در بحبوحه طوفان وجود،منگنه کردن هویت فرد به یک ترامای گذشته از طریق لنگر کردن احساس شخصیت به روایتی منسجم به آسودگی خاطری منتهی می گردد.اما موقعی که "داستان ترامای من "به" داستان من" مبدل می شود،عبور از آن ممکن است به احساسی شبیه خودانکاری منجر شود.
بنابراین،عبور از فلاکت و بدبختی گذشته اغلب نیازمند تغییری در چگونگی درک ما از خودمان هست.بطور ویژه از انتقال خود تمرکزی به مایملک و نقاط قوت خودمان سود می بریم.این رفتاری انکار آمیز یا گردشی به سمت"تفکر مثبت"نیست بلکه تصحیحی منصفانه و مفید است.
اولا"،وضعیت پیش فرض برای انسان قابلیت انعطاف و نه شکنندگی است.احتمالات غلبه ما بر بدبختی ها و فلاکت ها بزرگتر از احتمالات  تسلیم شدن ما است.ثانیا"،ساختار بندی هویت ما بر اساس نقاط قوت از نظر روانشناسی توانمند ساز است.در مصاحبه شغلی،ابتدا راجع به نقاط قوت خود سخن می گوئید زیرا لنگر کردن داستان خودتان به نقاط قوت تان،احتمال آن را که توسط دیگران بصورت فردی قوی درک شده و با شما رفتار شود بهبود می بخشد.در مورد خود ادراکی نیز اینگونه است.
ادامه دارد