روش دیگر برای معنا کردن حس های بدنی از طریق باورها در خصوص تحریک و انگیزش درونی است.باورهای تحریک و انگیزش درونی،مانند باور نسبت به اینکه سیگنال های بدنی چقدر ارزشمند یا خطرناک هستند می تواند در تجاربی شبیه استرس مهم باشد.برای مثال،افراد دارای حساسیت اضطراب با احتمال بیشتری در مقایسه با کسانی که فاقد چنین حساسیتی هستند در پی افزایش ضربان قلب حین بروز یک عامل استرس زا فاجعه سازی کرده و پریشان و مضطرب می شوند.ما باورهای انگیزش و تحریک درونی خودمان را احتمالا" بر اساس نحوه پرورش و تجارب زندگی(برای مثال یک روان زخم) رشد و توسعه می دهیم،اما بمرور زمان امکان دارد که فاکتورهایی مانند تمایل بدن برای شدت واکنش نیز بر این باورها اثر بگذارد.
*تحریک و انگیزش درونی بخشی از هوش هیجانی است
تحریک وانگیزش درونی برای خیلی از فرآیندهای احساسی نقش محوری دارد.هم مهارت های تحریک و انگیزش درونی(بعنوان مثال،حساسیت بیشتر نسبت به حس های بدنی ویژه  یا آگاهی نسبت به آنها) و هم دانش تحریک وانگیزش درونی(بعنوان مثال،آگاهی ماورای شناختی ،باورها)احتمالا" مهم هستند.من و همدستانم دریافته ایم که  تحریک وانگیزش درونی دقیق تر نیز کمک می کند تا متوجه شوید که چه موقع احساسات و رفتارها ریشه در تغییرات بدنی درونی و چه موقع نیز نشات گرفته از رویدادهای اجتماعی هستند.
در تحقیق دیگر،دریافته ام که برخی مادران با تحریک و انگیزش درونی ماهرانه تر،احساسات خودشان را با ظرافت  توصیف می کنند.این درک تحریک و انگیزش درونی ظریف تر هم زمینه تقویت مهارت های تعدیل احساسی و اجتماعی بهتر بچه ها را فراهم می کند.مطالعات مداوم مشابه این ها  در علم انگیزش و تحریک درونی به اثبات اینکه تحریک وانگیزس درونی یک جنبه مهم هوش هیجانی و مهارت های موثر اجتماعی است کمک می کنند.
*باورهای تحریک و انگیزش درونی مثبت می تواند به بهزیستی کمک کند.
باورهای تحریک و انگیزش درونی مثبت شامل باور به این حقیقت می باشند که سیگنال های بدنی منبع با ارزش بصیرت هستند و حتی آنهایی که نامطلوب هستند ضرورتا" نگران کننده و مضر نیستند.خیلی از مطالعات بیانگر آن است که این دیدگاه راحت و خوشبینانه نسبت به بدن می تواند  بر بهزیستی اثرات مثبتی داشته باشد.برای مثال،من دریافته ام که افراد با باورهای مثبت تر نسبت به انگیزش و تحریک درونی در مقایسه با کسانی که در این ارتباط باورهای خنثی یا منفی داشتند در حین عوامل استرس زای اجتماعی بازده  بهتری  داشتند.در حالیکه توانمندی شناسایی دقیق سیگنال های بدنی مهم است،اما پس از آن عاملی که ممکن است برای بهزیستی مهم تر باشد چگونگی تفسیر حس های شناسائی شده و بروز واکنش بر اساس  آنها هست.
*برای بهزیستی و  سلامت بهینه،باید هدف رسیدن به نگرشی معتدل در خصوص تحریک و انگیزش درونی باشد.
خیلی از ماها تا هنگامی که بیماری،مرض یا عملکرد بد سیستم تحریک و انگیزش درونی را تجربه نکنیم به اهمیت بدن پی نمی بریم.اما رسیدن به نگرشی معتدل در این خصوص حائز اهمیت است.از یک سو،کسانی که بیش از اندازه بر روی بدن تمرکز می کنند ممکن است همانند موارد اضطراب یا نگرانی بیهوده ،با احتمال بیشتری در خصوص سلامتی نیز  سیگنال های بدنشان را بیش از حد آشکار یا  بطور افراطی تفسیر کنند.اما از آنطرف بام افتادن و بطور فعال سیگنال های بدن را نادیده ،مسدود  یا دست کم شمردن نیز مشکل ساز است.برای مثال،ردیابی تغییرات نامعمول بدن(مثلا"،افت های مکرر قند خون)می تواند کمک کند تا  متوجه شوید که چه موقع باید به دکتر مراجعه کنید.یک نگرش معتدل،نه افراط ونه تفریط در مورد تحریک و انگیزش درونی بطور محتمل برای سلامت روانی و بدنی مطلوب است.
دکترجنیفر مک کورمک، استادیار روانشناسی دانشگاه ویرجینیا و سرپرست تحقیق آزمایشگاه انگیرش و تحریک درونی و احساسات ویرجینیا است.
منبع: source: psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص: غریب واحدی پور