نکات کلیدی:
۱)بدن و مغز بطور عمیقی با هم ارتباط دارند.
۲)سیستم عصبی همیشه در حال ثبت وقایع درون بدن است.
۳)مغز سیگنال های بدنی را پردازش کرده و اطلاعات ورودی را معنا می کند.
۴)انگیزش و تحریک درونی( Interoception) یک مولفه مهم هوش هیجانی و مهارت های موثر اجتماعی است.
این باور وجود دارد که مغز انسان طی ۳۰ثانیه تقریبا" به اندازه ۳۰سال کار تلسکوپ فضائی هابل توانائی پردازش اطلاعات را دارد.بخشی از این اطلاعات از دنیای پیرامون ما می آید؛اما بخشی دیگر از دنیای درون یعنی بدن است.در واقع،از بزرگترین شاهکارهای خارق العاده مغز،گفتگوی مداوم او با بدن است.
با این وجود،علم هنوز باید راجع به اسرار ارتباط مغز-بدن اطلاعات زیادی کشف کند.در این زمینه،انگیزش و تحریک درونی حوزه خوبی برای شروع است.
انگیزش و تحریک درونی"فرآیندی است که سیستم عصبی سیگنال های نشات گرفته از درون بدن را حس ،تفسیر و یکپارچه می سازد و لحظه به لحظه در سطح آگاهانه و غیر آگاهانه دورنمای درونی بدن را ترسیم می کند (Khalsa et al., 2018).این حلقه فیدبک اطلاعات ورودی و خروجی بین مغز و بدن "حس ششم"ما نیز نامیده شده است.بی شک توانائی مغز برای ثبت،تفسیر و یکپارچه سازی سیگنال های بدن برای بهزیستی و سلامتی ما حائز اهمیت است.
روانشناس جنیفر مک کورمک،در مورد چگونگی رشد و پرورش انگیزش و تحریک درونی و اثر متقابل آن بر حالات بدن شبیه گرسنگی برای اثر گذاری بر احساسات و رفتار ما (شبیه احساس گرسنگی)تحقیق می کند. مک کورمک در خصوص اتحاد قابل توجه مغز- بدن  طی مصاحبه ای که اخیرا" با او داشته ام تفکرات خود را بشرح ذیل عنوان کرده اند:
*بدن و مغز شرکای با ارتباط عمیق هستند.
مغز وبدن با هم ارتباط عمیق دارند.من آنها را بعنوان شرکای با سهم برابر یا ارگانیسمی تصور می کنم که در حال مدیریت و پردازش جنبه های مختلف اطلاعات دریافتی از محیط(درونی و بیرونی)هستند.اگر می توانستیم مکالمه بین مغز و بدن را استراق سمع کنیم،بنظر می رسید که انگار دو شریک خوش صحبت با همدیگر در حال راندن یک ماشین هستند(بدن:اوه،نگاه کن،این و آن فاکتور در حال تغییر هستند!،مغز:اینجا همه چیز خوب است.پس اگر امکان دارد این فاکتور را بالا ببرید و دیگری را حفظ کنید!)
چون مغز و بدن متحد هستند،لذا هر دو مسئول حفظ حرکت ماشین(ما)هستند.
"ما اغلب به دوگانه ها مانند احساس در مقابل شناخت،بدن در مقابل ذهن،و سیستم عصبی پیرامونی در مقابل مرکزی می اندیشیم.اما اگر چه این تقسیم بندی ها در مکالمات روزمره و بحث های فلسفی سودمند هستند،ولی باید دقت کنیم که از ارتباط واقعا" عمیق این فرآیندها با همدیگر غفلت نکنیم."
*بدن برای وجود و شخصیت بنیادی و اساسی است.
برخی محققین آگاهی بدنی(موقعیت بدن در فضا،یعنی انگیزش ناشی از تحریکات درونی عضو موجود زنده،یا حس های بدنی درونی مانند ضربان قلب ‌یعنی انگیزش و تحریک  درونی بدن) را یک بخش اساسی اولیه از حس وجود و شخصیت مستقل ما می دانند.زیرا بدن بطور پیوسته سیگنال های درونی را از طریق نخاع شوکی به مغز ارسال می کند، بدین طریق راجع به منابع و نیازهای جاری خودش تبادل اطلاعات می کند، سپس مغز از اطلاعات دریافتی برای هدایت چگونگی احساس،تفکر و واکنش ما استفاده می کند.علم شناختی و مبتنی بر آگاهی همیشه این مسیر پایین به بالا یعنی بدن به ذهن را درک نکرده است.لذا از قدیم الایام بر مغز بعنوان محرک مرکزی وجود و شخصیت خودمان تمرکز کرده ایم.
اما هر بدنی بواسطه تغییرات ژن ها،محیط و سبک زندگی،  بی ثباتی های عملکردی و ساختاری منحصربفرد خود را دارد.این بی ثباتی مجسم به تعیین تفاوت های پایدارتر در وجود و شخصیت (برای مثال،خلق و خو) و نیز  تفاوت های کوتاه مدت درون فردی(برای مثال،نگرانی بیشتر در هنگام خستگی در مقایسه با زمان آسودگی)کمک می کند.نتایج چندین تجربه ای نیز آشکار کرده است که سیگنال های درونی بدن می توانند احساسات،ادراکات اجتماعی و تصمیمات ما را بوجود آورند.برای مثال،کسانی که از انگیزش و تحریک درونی بیشتری برخوردارند تصمیمات شهودی بهتری مانند شرط بندی یا تجارت سهام می گیرند.
ادامه دارد
منبع: source: psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص: غریب واحدی پور