۱)هماهنگی با غرایز اصلی
هر روز برای درک غرایز اصلی خود مدتی را صرف  تفکر و تامل کنید. ما می آموزیم که با کند کردن فعالیت بقدر کفایت جهت درک پیغام هائی که بطور پیوسته بدن از طریق احساسات هیجانی و بدنی به ما ارسال می کند  این کار را انجام دهیم.
زبان حسی بدن  غیر کلامی است.در نتیجه رمز گشائی از آن مستلزم تلاش و صرف زمان است.کند سازی فعالیت بقدر نیاز برای هماهنگی با احساسات و حس ها می تواند از طریق دعا یا مدیتیشن هنگامی که تمرکز چنین اعمالی بر کشف درون باشد حاصل گردد. اگر زندگی پرفشاری دارید چنین روشی بطور ویژه اهمیت دارد.
سبک زندگی پرفشار می تواند اندورفین های درون مغز را تحریک و شبیه فردی که داروی مخدر استعمال کرده است موجب احساس بهزیستی کاذب گردد. در حالیکه واقعا" در حال کاهش آگاهی نسبت به احساسات و نیازها و حتی تضعیف غرایز مربوط به بقاء است.
 هوش غریزی بطور پیوسته ما را نسبت به پرفشارترین مشکلات و ارزش های عمیق تر  خودمان مطلع و همچنین از توانائی حیاتی ما  برای اطلاع از موقعی که نمی دانیم و وقتی که اطلاعات کافی یا درست برای اتخاذ یک تصمیم خوب نداریم آگاه می سازد.چون رهبران دارای هوش هیجانی در تصمیم سازی از منابع هوش مبتنی بر تفکر و  منابع حسی شهودی هم زمان بهره می گیرند لذا مقدار بیشتری اطلاعات برای استنتاج نتیجه دارند.چنین عاملی ارتباطات آنها را موثرتر و تصمیمات شان  را سالم تر می سازد.
۲)ارتباط تفکر و احساس
تلاش کنید که از تفکرات به احساسات و از احساسات نیز به تفکرات خود پی ببرید.متاسفانه ،زبان غیر کلامی بدن می تواند توسط ذهن خفه شود و اغلب هم می شود.پس نمی توانید صدای بدن خویش را در یک سطح غریزی بشنوید.در زمان های دیگر،همانند موقعی که در زندگی  روان زخم هایی رفع نشده  باقی مانده اند ،بدن و احساسات نسبت به تفکرات هوشیارانه نفوذ بیشتری بر زندگی شما خواهند داشت،چنین وضعیتی می تواند به حملات وحشت زا، فوران خشم  و اثرات بدنی مانند میگرن ها،آشوب های شکم یا کمر دردها منجر گردد.کسانی که برای حفظ ارتباط بین چیزی که می اندیشند،می گویند و انجام می دهند از یک سو  وچیزی که  از سوی دیگر احساس می کنند در تلاش هستند بدینوسیله خرد و حکمت غرایز اصلی خود را در تصمیمات و اعمال خودشان دخیل می کنند.
۳)گوش دادن به احساسات
 به احساسات و نیز سخنان گوش بدهید بطوریکه کسانی که به آنها خدمت یا با آنها کار می کنید احساس کنند که درک می شوند.ظرفیت گوش دادن به گونه ای که موجب شود دیگران احساس کنند درک می شوند همچنین با این توانائی برای یکپارچه سازی اطلاعات و غریزه ارتباط دارد.من اخیرا"دربیمارستانی بطور مستقیم اختلاف بین این احساس  که به سخنت گوش می هند با اینکه واقعا" آن  را  می شنوند را تجربه کردم‌.پدر نود ساله ام پس از جراحی مغز در حال مردن بود.دارویی که مصرف می کرد موجب پارگی رگ های خونی او شده بود.به دلایل آشکاری دیگر نمی توانست استفاده شود ولی با این وجود هنوز برای ادامه پمپاژ منظم قلب او مورد نیاز بود.
 احساس کردم که  اختیار وکالت او را دارم،بنابراین بوضوح بیان کردم که نمی خواست این وسیله خطرناک صرفا" تحت هر شرایطی برای زنده ماندن او مورد استفاده قرار گیرد،مع الوصف در حال استفاده بود.همه پزشکان عالی بودند و صادقانه باور دارم که عمیقا" از بیماران مراقبت می کردند.هر یک از آنها هنگام بیان خواسته پدرم به من گوش می دادند ولی فقط یک نفر شنید که پدر و خانواده اش می خواهند تیوپ هایی را که او را زنده نگهداشته اند از بدنش جدا کنند.برای اینکه  سرانجام سخن ما شنیده شود دو روز رنج آور گذشت،البته به معنای عدم درک  درد کسانی نیست که  درموقعیت ها یی که مجبورند تسلیم مرگ شوند خود را وقف زندگی می کنند.
هنگامی که رهبران به آموزش و پرورش خود یک آگاهی از احساسات غریزی خو یش و نیز حساسیتی در خصوص تجربه دیگران بیفزایند،سریعتر به تصمیمات آگاهانه تر و عاقلانه تر می رسند.
ادامه دارد
منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور