اجازه دهید که با "باید هایی"که واقعا"نیازی به انجام آنها ندارید آغاز کنیم.برای مثال احساس می کنید که "باید" برای ترفیعی در محل کار تلاش کنید. هرشخصی به شما می گوید که سزاوار موقعیت بالاتر بوده و به حقوقی بیشتر نیاز دارید.با این وجود,عاشق کارتان هستید,همکارانتان فوق العاده هستند,حقوق کافی برای رفع نیازهای خود دریافت می کنید.و این حقیقت که  برای کار طولانی مدت تحت فشار کمی هستید یک گنج گرانبهایی است بعنوان یک نتیجه قادرید که هنگام برگشتن بچه ها از مدرسه خانه باشید.چرا سعی می کنید تا کس دیگری را به هزینه خود خوشحال کنید؟جائی که هستید بمانید.
از سوی دیگر,اگر"باید"در ارتباط با کاری بود که واقعا" نیاز به انجام آن داشتید ,اما روش انجام آن لذت بخش نیست چه می شد؟برای مثال,احساس می کنید که باید به باشگاه بروید.از باشگاهها متنفرید,یک پیاده روی طولانی در هوای آزاد را ترجیح می دهید.شما فقط به این علت باشگاه می روید که یکی از دوستانتان که واقعا" دارای اندام متناسبی است باشگاه را دوست دارد.بنابراین شما احساس می کنید که بدان طریق نیز به تناسب اندام برسید.البته حفظ تناسب اندام عادت خوبی است,اما چرا آن را به گونه ای انجام می دهید که مایه ناخرسندی شما می گردد؟پیاده روی کنید.با احتمال زیاد برای ادامه ورزشی که از آن لذت می برید مصمم تر هستید.و در نتیجه به فواید طولانی مدتی دست می یابید.
"بایدهای"خود را بدقت مورد توجه قرار دهید.از شر آنهایی که واقعا" نیاز ندارید که انجام دهید خلاص شوید.و برای لذت بخش کردن وظایف ضروری گام هایی بردارید.بعنوان یک نتیجه,بیشتر احساس شادی و خوبی خواهید کرد.
(Source:Telegraph)
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور