آلیس پیش بینی مقدار پول درون قوری را از طریق وادار کردن شوهرش به عقب نشینی یاد گرفته بود.دشنام ها,کتک زدن ها ,خوار و پست شمردن ها  بطور جزئی اثر پایدارتری بر روی جان گذاشته بودند.صورتش شروع به از دست دادن وضعیت ارتجاعی اش کرده بود. 
تا ماه سوم قوری هر روز آنها را با پول کمتر و کمتری تشویق می کرد.آلیس شروع به در پیش گرفتن روش هل دادن انگشتانش درون قفسه ها برای دسترسی به می نیمم پول مورد نیاز برای بقای خود کرده بود.اگر می توانستند حداقل یک صد دلار در هر روز از قوری بیرون بکشند,خشنود و خوب بودند.
موقعی که بزرگترین دخترشان ماه سوم تماس گرفت که در حال آمدن به خانه برای یک دیدار آخر هفته است,آلیس سعی کرد که به آرامی به او پیشنهاد دهد که نیاید.گوش نداد.درست شب بعد دختر جلوی پلکان در خانه شان رسید,آنچه که دیدغیر منتظره بود.
موقعی که وارد خانه کودکی اش شد,وضعیت متفاوت بود.عکس های روی دیواربرخی با مشت ها و سایرین نیزبا هیجانات خرد شده بودند.موهای مادرش کوتاه و به سبک ویژه ای بر روی پوست سرش حالت داده شده بودند.به دخترش گفت که درپی تفاوت چنین کرده است,اما در حقیقت برای پول با مشت موهایش را آنقدرکشیده بود که مجبور شدبرای بدست آوردن دوباره موی یکنواخت. بر روی سرش آن را بطور کامل بتراشد.  
پدر دختر بزرگترین سورپرایز بود.مویش خاکستری شده و از هر زمان دیگری تاکنون سنگین تر شده بود.هردو خوب می خوردند و هرگز ورزش نمی کردند. هرگز نمی خواستند قوری را ترک کنند,تا مبادا لحظه ای از زمانی را که امکان داشت پولی بدست آورند,از دست بدهند.
همچنانکه بر روی کاناپه نشست,در حال نوشیدن فنجانی چای,به محیط متغیر با شگفتی خیره شد,شروع به نقل داستان هائی از هم کلاسی ها و اساتیدش برای آنها کرد.بطور نرمال,باید مشتاقانه گوش می دادند.نظریات و سؤالاتی در خصوص داستان های دخترشان طرح می کردند.اما هیچ کدام صحبت نکردند.آلیس و جان هر دو در حال اندیشیدن به قوری بودند که جلوی آنها بر روی میز قهوه چیده شده ودر انتظارش بودند.
موقعی دختر آن را برداشت هردو به او پریدند و آن را از دستش گرفتند.
آلیس با گذاشتن آرام آن دوباره بر روی میز قهوه توضیح داد که,"یک عتیقه است."
دختر پرسید,"مامی,چشمتان چه شده است؟"اگر کسی بدقت نگاه می کرد چهار اثر زخم مجزا بر روی آن وجود داشت.اما یک شکاف وحشتناک در نقطه ای که خودش را با آهن مضروب کرده بود,وجود داشت که در هر فاصله ای قابل دیدن بود.
 ادامه دارد
منبع:http://www.The BrassTeapot
نوشته شده توسط:تیم میسی
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور
قوری برنجی, تیم مسی, عتیقه فروشی, تعطیلات, سکه