چشم راست آلیس پف کرده و به رنگ ارغوانی تیره شده بود.فقط یک شکافی وجود داشت که می توانست از میان آن به بیرون نگاه کند.جان به سمت آشپزخانه دوید و بسته یخ را بیرون آورد و بر روی چشمش گذاشت.
او به هوا پرید و گفت خیلی حساس بود و خواست که ابتدا یک حوله بر روی آن بگذارد.
"کسی به شما حمله کرد؟لازم است پلیس را صدا بزنم؟
(قلبش در گوش هایش می زد.کمترین نگرانی اش این بود که همسرش ممکن است از ورشکستگی آنها رنج بکشد و بمیرد, در آن صورت صورتحساب بیمارستانی قریب الوقوع هم قوز بالا قوز می شد. چون شرکتش مسئولیت کارمند را دو برابر کرده و مجبور شدند که پرداخت بیمه سلامت آلیس را متوقف کنند.)
 آلیس جواب داد,"نه"
قوری را به دست جان داد.درش را باز کرد و درون آن سه اسکناس ده دلاری دیگر یافت.گفت"خودم را با آهن زدم"بنظر شرمنده می رسید ولی عزمش را جزم کرده بود که حقیقت را بگوید."به من ده دلار داد.در آن را دو مرتبه بیشتر باز کردم."به شوهرش گفت که فکر می کرد در نهایت بیشتر باشد.
"باید شما را به یک بیمارستان ببریم."
امتناع ورربد.
پس از یک نفس عمیق طولانی گفت "ورم خوب خواهد شد." پس از گذاشتن سرش  بر روی شانه شوهرش که از درد تیر می کشید  پیشنهاد داد که این پول را 
برای خوردن غدای بیرون استفاده کنند.
فقط  فکرغذا در رستورانی که هیچ وقت استطاعت رفتن به آنجا را نداشت برای جان کافی بود تا عجیب بودن این واقعه را که زنش حتی بصورت آنی با آهن به صورت خود زده باشد را فراموش کند.
با اندیشه و تعمق گفت"با شکم سیر بهتر فکر می کنم."
همچنانکه وسائل را جهت بیرون رفتن برای شام جمع می کردند,آلیس قوری را برداشت ,آن را نزدیک شکمش گذاشت.جان خواست که آن را در خانه بگذارد.ولی نپذیرفت.
   پرسید"اگرکسی آن را بشکند و یا به سرقت ببرد,چه؟"
 با گذاشتن آن بر روی میزان رستوران سردرگمی  گارسون که بدقت به جان شبیه یک شوهر شیاد نگاه می کرد,بیشتر شد.اولین مرتبه ای بود که کسی در خصوص برخورداری از استعداد خشونت به او شک کرده بود.
جان بعد از خوردن سالادش با عجله پرسید,"فکر می کنید با آن چه کاری انجام خواهیم داد؟" آنها به مکانی در ایتالیا رفته بودند که در جشن های تولد و تعطیلات می رفتند. جای مطلوب آنها بود.
  گفت,"من نمی دانم."قطرات ریز جرم سفید موذیانه از روزنه زیر پلک پایینی چشمش سرازیر شده بود.
جان دستمالی را با آب لیوانش مرطوب و بر روی چشمش گذاشت.
"فقط می دانم که اینجا فرصتی داریم...."
"فرصتی؟"
گارسون با غذای آنها برگشت.جان گوشت گوساله با پاستا و آلیس بشقابی ساده شامل بخش کوچکی از چند غذای موجود در فهرست غذایی رستوران داشت.
 ادامه دارد
منبع:http://www.The BrassTeapot
نوشته شده توسط:تیم میسی
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور
قوری برنجی, تیم مسی, عتیقه فروشی, تعطیلات, سکه