صبح موقعی که آلیس قصد درست کردن قهوه درون قوری برنجی را داشت ,جان بیشتر عصبانی شد.
او گفت که ,"قوری برقی آنها شکسته است."
جان در حالی به آلیس چشم دوخته بود که او با کت و شلوار رسمی ,موی خاکستری کشیده شده از میان گیسوی مرتب بصورت ناشیانه در حال افزودن  قهوه آسیاب شده به آب جوشانده بود.
در حالیکه با قاشق پلاستیکی خمیده شده بر اثر حرارت آب جوش به هم می زد گفت,"من هرگز به این روش درست نکرده ام."
جان سعی کرد که روش درست را به او یاد بدهد.اما برای دستور دادن خیلی دیربود.تا قهوه و صبحانه نخورده بودند.دل و دماغ خوبی نداشتند.بعد از غذا و قهوه نوبت بوسه ها ,نوازش ها و ابراز احساسات رسید.
جان به او اشاره کرد ودر حالیکه  قاشق فلزی را درون اعماق قوری در حال تیره شدن فرو می برد,گفت ;"باید به این طریق به هم بزنید."
همانند تمام مواقعی که جان اشتباهاتش را تصحیح می کرد روی خود را برگرداند.
قاشق را ربود"نه,شما نکنید!"دست جان را به سمت بیرون هل داد و موجب شد که قوری کج شده و موجی از آب جوشان بر روی مچ دست جان بریزد.
جان جیغ کشید,به درون صندلی آشپزخانه فرو رفت و پوست صورتی شده نازک خود را تا هنگامی که همسرش برای او بسته ای یخ آورد فشار می داد.
 با گذاشتن یخ بر روی محل دردگفت,"در حال تاول زدن است,"جان سرش را تکان داد و هر دو صحبت نکردند تا بعد از آنکه آلیس در استکان ها قهوه ریخت و نان برشته هر دو را آماده کرد.
آلیس پرسید,"فکر می کنید که امشب چه موقع برمی گردید؟"
جان پاسخ داد,"دیر وقت,"بارهایی در حال رسیدن از سراسر کشور است و باید سیستم پردازش جدید برای سفارشات دریافتی را به تنهائی انجام دهد. 
همکارم زنی مستعد پیشرفت است که یک راست از کالج آمده است.اما ترجیح می دهد که خودش کار را انجام دهد.اگر آن خانم به سرعت قابلیت خود را نشان دهد.ممکن است کارش را از دست بدهد.
پس از آخرین جرعه قهوه و درست هنگامی که جان برای بوسیدن و خداحافطی از همسرش بلند شد,متوجه چیز غوطه وری در دهانش شد.
"آیا درون قوری را تمیز شسته بودی؟"
"البته,تمیز است."
مقداری کاغذ را که به سقف دهانش چسبیده بود بیرون کشید.یک اسکناس دو دلاری بود.
 پرسید,"پس این زهر ماری چیست؟"
هر دو بر روی میز آشپزخانه یعنی جایی که جان اسکناس را برای خشک شدن گذاشته بود,خم شدند.
هیچ کدام نمی توانستند وجود اسکناس را توجیه کنند بجز اینکه بگویند آلیس هنگام شستشو متوجه آن نشده است.اگر چه سوگند می خورد که تمام گوشه های قوری برنجی را بدقت تمیز کرده بود.
 ادامه دارد
منبع:http://www.The BrassTeapot
نوشته شده توسط:تیم میسی
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور