پیرزن متولی دکه عتیقه فروشی کنار جاده با لهجه غلیظ شرقی صحبت می کرد.او دور میز با دوپای لنگان,زیرشلواری بند چرمی پارچه ای گشاد و پای برهنه می گشت.جان با خیره شدن به پنجه های سیاه پای زن نمی توانست کمکی کند,گویی که یک مرتبه سرمازده شده بود.
بررسی وضعیت او حکایت از آن داشت که از سرماخوردگی در حال نوسانی رنج می برد.
آلیس و جان در راه برگشت به خانه پس از دیدار با بزرگترین دخترشان در دانشگاه بودند.آنها فقط برای تسکین درد پای جان متوقف شده بودند.آلیس در طول سفر در ماشین به تمام پولی فکر می کرد که بعنوان یک مساعده به دخترشان داده بودند,خواب و یا تظاهر به خواب می کرد.آنها مخفیانه برای اینکه در تابستان بتواند دوباره در امتحان درس جبر که نمره قبولی نگرفته شرکت کند,  تعطیلات کوچک تابستانی خودشان را کنسل کرده بودند .
پیرزن به همسر جان نزدیک شد.با انگشتان بلندش قوری برنجی را به دست آلیس داد.پوست روشن بازوانش با ضربات ناشی از حرکات جزئی او به نوسان در می آمد.
آلیس نمی دانست چه بگوید و مؤدبانه جواب داد,"متشکرم" 
دکه پیرزن شامل یک میز سبز ومملو از اشیای بدون استفاده از گذشته و یادگارهای آهنی سنگین بود.
چشمان جان هنگامی که همسرش قوری برنجی را درون صندوق عقب ماشین گذاشت,گرد شدند.ماشین بخاطر وزن ناچیز چمدان های تعطیلات آخر هفته  بطور قابل ملاحظه ای همچنان که به طی مسیر های بین ایالتی مشغول بودند,تحت فشار بود.
در مسیر رانندگی تا خانه راجع به پول های خرج شده صحبت کردند.قادر به حفط بورسیه دو بچه دانشگاهی نبودند.نه فقط حقوق بازنشستگی جان و آلیس بلکه توانائی آنها برای تأمین نیازمندی های معمول هم در حال تحلیل رفتن بود.
  بحث از وثیقه دومی بود.
همچنان که ماشین وارد خانه شد هر کس برای برداشتن یک چمدان رفت.جان انگشت آلیس را زیر در صندوق عقب قبل از اینکه فرصت بیرون کشیدن آن هنگام بستن  را داشته باشد تصادفی مصدوم کرد 
همچنانکه دستش را برای بوسیدن گرفته بود گفت,"متأسفم..."ناگهان از درون ماشین صدای جرینگی به گوش رسید, انگار کسی به یک کتری برنجی ضربه می زند.
موقعی که لرزش انگشت آلیس متوقف شد ,سرقوری را برداشت. و درون آن چهار سکه 25سنتی ایالات متحده یافت.
 او ملاحظه کرد که ,"بطور ویژه به اندازه همان مبلغی بود که برای آن پرداخته بود."
هنوز جان حتی هنگامی که اصرارمی کرد آن را بر روی اجاق بگذارد,دلخور بود.
برای روزها وجودش در آشپزخانه به گونه ای مدرن متفاوت آنها موجب کلافه شدنش می گردید.موقعی که بچه ها خانه را ترک کرده بودند.همه چیز را سرویس کرده بودند.آنها یک فریزر دو درب و یک اجاق مسطح و با تمیز کننده سر خود خریده بودند.اگر می دانستند که بچه ها بورسیه خود را از دست می دهند و آلیس تنزل مقام می یابد هرگز چنین کارهایی نمی کردند.برای سه سال باید تمام هزینه ها را می پرداختند و گارانتی ها نیز هم زمان منقضی شدند.
 
 ادامه دارد
منبع:http://www.The BrassTeapot
نوشته شده توسط:تیم میسی
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور
قوری برنجی, تیم مسی, عتیقه فروشی, تعطیلات, سکه