بهبودی از کمال گرایی بدنی
یک چشم انداز شخصی: همه چیز در مورد توجه و گرایش به احساسات پنهان است.
نکات کلیدی:
۱)کمال گرائی حفاظت است.
۲)کمال گرایی بدنی در مورد ناامنی ها است.
۳)بهبودی مستلزم توجه و گرایش به سمت احساسات خودمان است.
این پست بخش دوم از یک مجموعه است.
من می خواستم نمونه شخصی سودمندی از اثرگذاری مثلث تغییر برای غلبه بر کمال گرایی در خصوص بدنم را به اشتراک بگذارم.
سال ها از اندام انحنا دار خودم افسوس می خوردم و می نالیدم. می خواستم سینه ای تخت مشابه یک پسر یا مدل داشته باشم. فکر می کردم چاقم(البته نبودم)، در نتیجه دیوانه وار رژیم می گرفتم. این ایده که باید لاغرتر شوم، مکانیرمی دفاعی در مقابل ناامنی ها راجع به بدنم بود. در ده سال گذشته، مصمم شدم که تغییر کنم و خودم را بپذیرم.
*اثرات دوره کودکی
در بین دوستانم اولین کسی بودم که سن بلوغ را تجربه کردم. در نه سالگی بدنم تغییر کرد. خپل و گوشتالو شدم.دوستانم همه دراز و بلند یعنی استیلی داشتند که من دوست داشتم. سراسر دوره نوجوانی، دهه دوم و دهه سوم زندگی ام، این نه سالگی کوچکی ام، در چشم سرم کوتاه و گوشتالو بنظر می رسید، در نتیجه نیروی مداومی اعمال می کرد. او را از میان تردیدهای نشخوار کننده، ترس ها و فشار مزمن تلاش برای سکسی بنظر رسیدن با هدف جلب نظر مردان و پسران احساس می کردم. او را در ذهنم بعنوان یک قضاوتگر سرسخت بدنم حس می کردم.
*اثرات فرهنگی
هر کدام از ما با ایده هایی راجع به اینکه چگونه باید بنظر برسیم رشد کرده و بزرگ می شویم. این«بایدها»از تصاویری که در متون چاپی و آنلاین می بینیم نشأت می گیرند. از مقایسه خودمان با دیگران حاصل می شوند.آنها از زندگی در دنیای سرمایه داری مرد سالاری بوجود می آیند که ناامنی های زنان، تجارتی بزرگ برای محصولات و خدمات است.
خاطرات اولیه، برچسب های والدین و اثرات فرهنگی بطور عمیق بر چگونگی احساس امروز ما اثر می گذارند زیرا مغز با تجارب زیسته ما مرتبط است.موقعی که چیزی شبیه یک رابطه جدید در زندگی فعلی ما، ناامنی ها و اضطراب ها را تحریک می کند، می تواند شبیه یک درخت کریسمس، ناامنی ها و اضطراب های قدیم را روشن سازد.
در سال های نوجوانی تا دهه چهارم زندگی، ناامنی های کودکی ام را با اعتماد به نفس کاذبی می پوشاندم. اما موقعی آموختم که می توانم با استفاده از مثلث تغییر و قدرت گرایش و توجه به احساسات اصلی ام، چگونگی احساس خودم بر روی عمیق ترین سطح را برای احساس اطمینان اصیل تر تغییر دهم، احساس بهتر راجع به بدنم را آغاز کردم.
*شروع تغییر
غلبه بر کمال گرایی با آگاهی از این بخش نه ساله خودم و باورهای منفی مربوط به آن آغاز شد. من آموختم که این شخصیت جوانتر خودم را بصورت جدا از شخصیت اصیل فعلی ام تصور کنم بطریقی که بتوانم بجای قضاوت، او را پذیرفته و مورد مراقبت قرار دهم. بعلاوه، از طریق کارکرد مثلث تغییر بود که توانستم احساسات آن دختر کوچک را به روشی جدید و عمدی نام گذاری و شناسایی کنم تا به بهبودم منجر گردد.
اولین گامم برای فعال سازی مثلث تغییر، تلاش برای کنار گذاشتن آن دفاع کمال گرایانه بود. آن بخشی از شخصیتم بود که گمان می کرد باید بدن کاملی داشته باشم تا مردی مرا دوست داشته باشد. البته فقط با مشاهده زوج های دیگر و پی بردن به این حقیقت که آنها می توانند با بدن ها ناقص شان یکدیگر را دوست داشته باشند. می دانستم که چنین نگرشی از لحاظ عقلی درست نیست.
برای کنار گذاشتن این مکانیزم دفاعی، باید راغب می شدم که از افکار وسواسی کمال گرایانه ام پیروی نکنم. بلکه به درون بدنم غور کنم، به احساساتم توجه کرده و آنها را تسکین دهم.
من انجام این تمرین را در زمان واقعی آغاز کردم. موقعی با شوهرم بودم، مکانیزم دفاعی کمال گرایانه ام را کنار گذاشتم و سعی کردم خودم را دقیقاً آنگونه که بودم بپذیرم. این چالش موجب بروز خیلی از احساسات و ناراحتی فزاینده ای گردید که مرا به درهم شکستن تهدید می کرد. استقبال از خود پذیرشی، برای تحمل خیلی چالش برانگیز و دشوار بود، چون احساسات و ناراحتی بدنی ناشی از آن جیغ می زدند که«حرفش را هم نزن!»(حداقل فهمیدم که چرا برای مدتی طولانی با کمال گرایی از این احساسات اجتناب می کردم.)
مصمم برای اتکا به آگاهی ام در خصوص حالات و احساسات ، شروع به کاوش در دورنمای درونی نشیب و فراز بدنم با کنجکاوی و دلسوزی کردم. می خواستم احساسات ناراحت کننده و آشفته ساز را نام گذاری کرده، بشناسم و سپس برای آرام سازی و تسکین آنها استراتژی هایی را بکار گیرم.
من راجع به چاق و غیر جذاب بودن، متوجه شرمساری و اضطراب شدم و آنها را نام گذاری کردم. در ادامه، پی بردم که این احساسات مقصران معمول و احساساتی هستند که باید بطور مکرر روی آنها کار کنم. این ها مزمن و دائم هستند، همیشه با کمرویی راجع به بازوان، ران ها و شکم شروع می شوند. اضطراب و فروریختگی درونی شروع به شکل گیری می کند، بدنم وزوز می کند.
در آن زمان، من در حال آموختن تکنیک های متفاوت، مشابه هدایت افکارم به سمت برگزیدن این باور که شریکم مجذوب من شد(چیزی است که او گفت)و استفاده از تنفس شکمی عمیق برای آرام سازی سیستم عصبی بیش برانگیخته ام برای تسکین اضطراب بودم. با استفاده از خیال بافی فعال (تصور فعال بر توانایی اندیشیدن به تجارب گذشته و آرایش مجدد آنها به صورت افکار جدید تکیه می کند)، اشعه های لیزر دلسوزی را از قلب شخصیت بزرگسالی ام بطور مستقیم به سمت شخصیت کودکی ام بخاطر احساس بی پناهی خیلی زیاد او گسیل می کردم،که مفید بود.
موقع بروز شرمساری و احساسات دیگر، در آرام سازی اضطرابم با این تکنیک ها بهتر و بهتر شدم. بعلاوه، در شناخت شرمساری، ارتباط با آن و دلسوزی برای خودم، شبیه مادر خوبی که به بچه اش هنگامی که مضطرب و مردد است عشق می ورزد بهتر شدم. شرمساری و اضطرابم را با شریکم نیز در میان گذاشتم، بنابراین، با آن تنها نبودم. گاهی ممکن است بگویم، اکنون تا حدی احساس دلواپسی(و یا کمرویی)می کنم، بنابراین، نیاز به کم کردن فشار یا استراحت مختصر و گفتگو دارم.
با این انتقال از گوش دادن به افکار وسواسی کمال گرایانه و حتی افراط در آنها، به کار مستقیم با اضطراب و شرمساری، بر روی مثلث تغییر، از گوشه دفاعی به گوشه احساسات بازداشتی حرکت کردم. اکنون هدفم نام گذاری احساسات اصلی ام بود.
*چگونگی دسترسی به احساسات اصلی
تصور کنید که عملاً نسبت به خود احساس پذیرش و اطمینان واقعی می کردید درست همانگونه که هستید، یعنی بطرز استواری در حالت بی شیله پیله و صمیمانه شخصیت واقعی خودتان بودید. در آن صورت نسبت به کسانی که شما را قضاوت می کردند یا مورد توهین و انتقاد قرار می دادند چه احساساتی ابراز می کردید؟
موقعی که در فرآیند پذیرش بدنم بودم، دریافتم که خشمگین و هراسانم. در جامعه بخاطر احاطه شدن با تصویر زنان لاغری خشمگین بودم که بنظر می رسید باید شبیه آنها باشم. از مورد قضاوت قرار گرفتن و در نهایت طرد شدن وحشت داشتم. همچنین بخاطر تلفاتی که بعنوان نتیجه ای از آن خشم تجربه می کردم غمگین بودم، آزادگی و لذت ناشی از اطمینان به خود را دوست داشتم. همچنین متوجه تنفر نسبت به این پیغام های اجتماعی سمی و زیست فرهنگی شدم که راجع به بدن های زنان بدون از تفکر صرف در خصوص اثر گذاری بر آنان قضاوت می کنند.خلاصه ای از احساساتی که متوجه شدم بشرح ذیل هستند:
۱)ترس از طرد شدگی
۲)خشمگین شدن بواسطه مورد قضاوت قرار گرفتن خیلی خشن توسط جامعه و فشار برای لاغرتر شدن بیش از آنکه می توانستم.
۳)حزن و اندوه برای فقدان محبوبیت بطریقی که قبلاً بودم.
۴)انزجار نسبت به جامعه بیمار ما که موجب می شود مردم راجع به بدن های خودشان بطریقی احساس شرمساری سمی کنند که به امراض منجر گردد.
بمجرد اینکه احساسات اصلی و بازداشتی خودم را نام گذاری کردم، نیاز داشتم که هر زمانی با یکی از آنها در بدنم ارتباط برقرار کنم. توجه به حس های احساسات بصورتی که در بدن رخ می دهند موجب می شود تا مغز دوباره ساختاربندی شود، سیستم عصبی از نو تنظیم گردد و ما را با روش عمیق تر و قابل قبول تری به شخصیت اصیل اصلی خودمان مرتبط سازد.
یکی از اهداف اصلی کار با مثلث تغییر، تجربه کامل و رها سازی احساسات اصلی در هر زمانی است که بروز می کنند.تجربه یک احساس اصلی شامل پروسه ذیل است:
۱)نام گذاری آن
۲)حس کردن آن در بدن
۳)توجه به انگیزه ناگهانی یا نیاز
۴)ماندن با حس های بدنی و انرژی که احساس خلق می کند با استفاده از توجه ذهن آگاهانه تا زمانی که تغییری احساس شود.
نوع تغییری که بطور نمونه رخ می دهد؛ حس فروکش کردن موج احساسی، رهایی از تنش یا بروز غیر منتظره حس مختلف دیگری است که به همان طریق نیز به پردازش نیاز دارد.
عملکرد مثلث تغییر، سطح مکانیزم های دفاعی کمال گرایی را کاهش می دهد. امکان دارد که توجه به بخش های کمال گرایانه خودمان برای مدتی طولانی ادامه داشته باشد، اما دیگر کمال گرایی بر ما حاکم نخواهد بود. نیازی به حکمرانی هم نیست، چون اکنون می توانیم احساسات پنهان خودمان را تحمل کنیم و بطور مستقیم با آنها مواجه شویم. از همه بهتر، اینکه ما فواید صرف زمان بیشتر و بیشتر بر روی شخصیت اصیل خودمان را کشف می کنیم. می آموزیم که شخصیت کاملاً ناقص خودمان را بدرستی بپذیریم و حتی به مرحله عشق ورزیدن به آن هم برسیم.
همچنانکه به من مربوط می شود، هنوز از بیرون نسبتاً یکسان بنظر می آیم، چون همیشه وزنم حدود ۵کیلو گرم بالا و پایین می رود، اما از درون خیلی بیشتر در مورد خودم احساس آسودگی و آرامش می کنم. من می توانم قسمت های مختلف بدنم را بپذیرم، شیفته پاهایم هستم و همه قسمت های بدن را می پذیرم، خیلی شیفته شکمم نیستم. اما مثل قبل از درون احساس بدی ندارم و این آرامش خاطر قشنگی است.
منبع؛ https://www.psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور
I don't believe in love at first sight because my mother started loving me before seeing
me
Luffina Lourduraj
"من عاشق شدن در نگاه اول را باور ندارم زیرا مادرم عشق ورزیدن به مرا قبل از دیدنم آغاز کرد."
تنها راه جلوگیری از انتقاد,هیچ کاری انجام ندادن,هیچ چیزی نگفتن و هیچ کسی نبودن است."ارسطو"
بهترین آمادگی برای فردا حداکثر تلاش و بهترین عملکرد امروز است.
در هوای ابری دیگران رنگین کمان باشید
زندگی را جدی نگیرید.زیرا از آن زنده بیرون نمی آیید.
25درصد زندگی اتفاقات و 75درصد آن عکس العمل به این اتفاقات است.