۸-به اشتباه خود نسبت به هرکسی از جمله اعضای جوانتر خانواده اعتراف کنید،هر وقت به کسی که دوستش دارید زیان می رسانید،ابراز تاسف کنید،فروتنی و کمال احساسی را مدل کنید‌.می توانید ثابت کنید که هیچ کسی کامل نیست،اما هر کسی می تواند در هر سنی بیاموزد.عذر خواهی کردن ثابت می کند که می توانید خودتان را ببخشید  و بخشیدن دیگران را نیز آسانتر می سازد.
۹-نیازهای منحصر بفرد هر فردی را کشف کنید.نمی توانید فرض کنید که مادر بزرگ و فرزند سه ساله تان نیازهای مشابه ای دارند یا آنکه سال بعد  نیز هر یک نیازهای یکسانی دارند.موقعی شک دارید،بپرسید.
۱۰-در ابراز عشق و محبت بخشنده باشید.هر فردی در یک خانواده(بویژه فرزندان خردسال)به اطمینان آفرینی احساسی با کلمات محبت آمیز،حرکات بدن و نگاهها نیاز دارد.کسانی که تقاضای حداقل توجه احساسی می کنند ممکن است به آن بیشترین نیاز را داشته باشند.
*بنیان های هوش احساسی در خانواده
ابتدا به خود نگاه کنید.خانواده یک سیستم تشکیل شده از افراد وابسته به یکدیگر است،اما بدان معنی نیست که بتوانید خانواده را برای روش زندگی امروز خود سرزنش کنید،هیچ کس بیش از خودتان نمی تواند همسر و فرزندانتان را برای شادی شخصی شما مسئول نگهدارد.بهترین امید برای رفع هر مشکل خانوادگی توجه به سلامت احساسی خود می باشد.موقعی با این باور رفتار می کنید که حق دارید و متعهد هستید که نیازهای احساسی خود را ابراز و از آنها دفاع کنید،خانواده نیز متوجه خواهد شد که استقلال احساسی شما نه فقط به نفع خود شما،بلکه به نفع تمام خانواده است و ممکن است تمام اعضای خانواده  بسرعت از الگوی شما پیروی کنند.
بخاطر داشته باشید که ثبات اعتماد می سازد.مطالعات نشان داده است که فقدان ثبات اعتماد را تخریب می کند.فعال و غیر فعال کردن آگاهی احساسی موجب می شود تا کسانی که دوستشان دارید و به شما وابسته هستند بویژه بچه ها گیج و هراسان شوند.بدان علت است که فعال نگهداشتن آگاهی خود در ارتباط با خانواده خیلی مهم است.
بپذیرید که نزدیک بودن به معنای همزاد و مشابه بودن نیست.گاهی اوقات روابط خانوادگی چشم ما را بر روی یکتایی کسانی که دوستشان  داریم می بندد.غرور در زنجیره خانواده می تواند فراموش کردن این حقیقت را آسان سازد.نباید انتظار داشته باشید که استعدادی مشابه همشیره های خود داشته باشید،حتی اگر چه ممکن است با آنها شباهت خیلی زیادی داشته باشید؛یا ضرورتا" بطور دقیق جاپای والدین خود بگذارید؛یا تمام اوقات فراغت خود را فقط بخاطر اینکه ازدواج کرده اید با همسر خود بگذرانید.
بخاطر داشته باشید که شناختن افراد در تمام طول زندگی تان به معنای درک آنها نیست."من شما را می شناختم موقعی‌‌‌..."به معنای این نیست که شما را اکنون هم می شناسم،مهم نیست که همیشه چقدر شما را دوست داشته ام.ما همه تغییر می کنیم، با این وجود بنظر می رسد که هر یک از ما فقط تغییر را در خودمان می بینیم‌.
چقدر خشمگین کننده است که موقعی پنجاه و پنج ساله هستید بعنوان برادر کوچولوی شخصی معرفی شوید،یا در حالیکه مدیر عامل شرکت خود  هستید  همیشه همانند ۱۴سالگی که سر به هوا بودید با شما رفتار شود.اکنون که همدلی کسب کرده اید می توانید با مدل کردن توجهی که دوست دارید دریافت کنید به آرامی خانواده خود را از الگوهای راکد تعامل دور سازید.موقعی که با خانواده هستید بطور اتوماتیک پناهگاه محاوره ای گفتگو در خصوص زمان های قدیم را جستجو نکنید‌.بپرسید که چه چیزی جدید است و با استخراج جزئیات و سپس گوش دادن با بدن و ذهن نشان دهید که واقعا" دقت می کنید.
  خیلی مراقب خاطرات احساسی مخرب باشید.مشاهده سی سالگی خود در حالیکه به یکی از والدین با صدای پنج سالگی جواب می دهید  به شما احساس ضعف و نومیدی می دهد.با هوش هیجانی نیازی به حفظ خویش از افتادن در دام خاطرات احساسی ندارید.
هر وقت که در ارتباط با خانواده احساس می کنید اوضاع از کنترل خارج شده است خواه دلخوری از خود برای داشتن رفتاری شبیه یک کودک با والدین  خودش  یا دچار عذاب  وجدان شدن بخاطر فرونشاندن خشم خود بر روی همسر بیگناه و فرزندان باشد،یک لحظه به خاطراتی بیندیشید که در حال تاثیر بر روی رفتار امروزتان هستند.
ادامه دارد
 منبع؛ https://www.helpguide.org
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور