۳- تمرکز بر رفتار بیش از گفتار
هوش هیجانی نتیجه خود آگاهی است که گفتار را با رفتار هم تراز می کند.موقعی که بین کلام و عمل جدایی حاصل گردد اعتماد،ارتباطات و روابط فرسوده می شوند.
در نهایت عمل رساتر از گفتار است،و اعمال و رفتار رهبران تا حد خیلی زیادی نسبت به کلام بیان شده توسط آنها  در شکل گیری فرهنگ سازمانی اثر دارد.
همچنانکه شریک ارشد یک شرکت مشاوره ای اظهار نظر می کند:"من آگاهم که چگونه قدم زدن صبحگاهی در دفترم می تواند خلق و خویم را برای بقیه روز تنظیم کنم."
رهبران دارای هوش هیجانی تمایل دارند که بعنوان نتیجه اینگونه بصیرت کمتر سخن گویند و بیشتر گوش دهند.
آنگونه که لائو تسو بیان می کند:
یک رهبر هنگامی بهترین است که مردم به سختی می دانند که او وجود دارد،ولی موقعی که کارش انجام می شود،هدفش تحقق می یابد.آنها خواهند گفت:"ما آن را خودمان انجام دادیم."
۴- تنفرسالم نسبت به اعتقادها
ما هویت خود را هزینه اعتقاد خویش ساخته و  به آن حیات می بخشیم.اما مشکل این  است که آنچه را من به آن اعتقاد دارم شما ممکن نیست به آن معتقد نباشید که چنین سناریوی آشنایی نیاز ی به دلیل و مدرک ندارد.رهبران با هوش هیجانی این نکته را درک کرده و  لذا  بجای اینکه وجود خود را هزینه ایده ها کنند،عقل را از طریق تجربه پرورش می دهند.بدین طریق فرضیه ای را تا تست نکرده باشند نپدیرفته و رد هم نمی کنند.
این روش بنحو تناقض آمیزی ،معتقدان و غیر معتقدان را در یک طبقه قرار می دهد.آنها هر دو معتقدند،یک گروه به چیزی و گروه دیگر به هیچ چیزی اعتقاد ندارند.برای هر دو هیچ شق دیگری متصور نیست.بطور مشابه معتقد و غیر معتقد عقاید خودشان را به تیرک های متفاوت متکی می کنند،حال آنکه فرد دارای هوش هیجانی جهل خود را پذیرفته و خودش را  به سادگی با ندانستن راضی می کنند.
"ندانستن" ذهن را به روی جنبه های فکری جدید باز می کند،اما دانستن آن را مسدود می کند.
با بکار گیری این چهار گزینه،رهبر دارای هوش هیجانی از اثر گذاری در مقابل عادات  و تمایلات واکنشی خود به منظور  ایجاد پاسخی روشن تر،آرام تر و متعادل تر  به دنیای در حال تغییر  پیرامون خویش  آگاه می شود.
این کار درونی و شخصی و اغلب نامرئی است ولی نتایج آن برای همه قابل مشاهده است.
(Source: forbes.com)
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور