۱-الاغ احمق
نمک فروشی هر روز کیسه نمک را بر پشت الاغ خود به بازار می برد.
در مسیر از رودخانه عبور می کردند.روزی الاغ ناگهان درون رودخانه افتاد و کیسه نمک هم  زیر آب رفت.نمک در آب حل شد ،در نتیجه کیسه برای حمل خیلی سبک شد.الاغ از این وضعیت خوشحال شد.
در نتیجه الاغ هر روز از همان شگرد استفاده می کرد.
نمک فروش متوجه شد و تصمیم گرفت به او درسی بدهد.روز بعد بجای نمک،پنبه بار الاغ کرد.الاغ این مرتبه به امید سبک شدن بار به روش قبل عمل کرد.
اما پنبه مرطوب خیلی سنگین شد والاغ رنج می کشید.بنابراین،الاغ درسی آموخت و دیگر از ترفند خود دست کشید،فروشنده هم خرسند شد.
نتیجه اخلاقی داستان :بخت واقبال همیشه یار نیست.
۲- دوست خوب
دو دوست در بیابان قدم می زدند.در حین سفر مشاجره ای رخ داد و یکی بر صورت دیگری یک سیلی زد.
دوستی که سیلی خورده بود، آسیب دید،اما بدون از اینکه چیزی بگوید،در ماسه نوشت؛
"امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد."
آنها به قدم زدن ادامه دادند تا به مکان مناسبی رسیدند و تصمیم گرفتند شنا کنند.دوستی که سیلی خورده بود در باتلاقی گیر افتاد و در حال غرق شدن بود،اما دوستش او را نجات داد.پس از آنکه نجات یافت،بر روی تخته سنگی نوشت که،"امروز بهترین دوستم زندگی مرا نجات داد."
 دوستی که بهترین دوست خود را سیلی زده و زندگی اش را نجات داده بود پرسید؛
"پس از آنکه شما را سیلی زدم بر روی ماسه و اکنون بر روی سنگی نوشتید.چرا؟"
او جواب داد؛
"هنگامی کسی به ما آسیب می رساند باید آن را بر روی ماسه بنویسیم تا بادهای عفو و بخشش  آن را پاک کند و ببرد.اما،موقعی کسی کار خوبی برای ما انجام می دهد،باید آن را بر روی سنگ منقوش کنیم تا هیچ بادی هرگز نتواند آن را پاک کند."
نتیجه اخلاقی داستان:
به چیزهایی که در زندگی خود دارید ارزش ندهید.بلکه به کسانی که در زندگی دارید ارزش بدهید.
۳-چهار دانشجوی با هوش!
شبی چهار دانشجو تا دیر وقت مهمانی بودند و برای امتحان روز بعد مطالعه نکردند.لذا صبح  نقشه ای کشیدند.
آنها خودشان را گریسی و خاک آلود کردند.
سپس نزد استاد رفتند و گفتند که شب گذشته به یک عروسی رفته بودند، در مسیر برگشت لاستیک ماشین  پنچر شد و ناچارا" تمام مسیر ماشین  را هل دادیم.بنابراین در وضعیتی نیستیم که امتحان بدهیم.
استاد برای دقیقه ای فکر کرد و گفت، سه روز دیگر می توانید دوباره امتحان بدهید.دانشجویان تشکر کردند و گفتند تا آن هنگام آماده می شوند‌.
روز سوم نزد استاد حاضر شدند.استاد گفت چون امتحان ویژه ای است همه چهار نفر نیاز است که در کلاس های مجزا بنشینند. چون طی سه روز گدشته خوب مهیا شده بودند همه موافقت کردند.
امتحان فقط شامل ۲سوال در مجموع ۱۰۰نمره بود.
۱-نام شما چیست؟....(۱نمره)
۲-کدام لاستیک پنچر شد؟....(۹۹نمره)
الف)لاستیک جلو سمت چپ   ب)لاستیک جلو سمت راست
ج)لاستیک عقب سمت چپ    د)لاستیک عقب سمت راست
نتیجه اخلاقی داستان:مسئولیت را بپذیرید وگرنه درس خود را خواهید آموخت.


منبع؛ https://wealthygorilla.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور