زمان دیگری، توسط دکتری بخاطر خوردن یک ساندویچ مورد سرزنش قرار گرفت.برادرم به او خیره شد و  گفت،"دکتر  اختلاف بین ما آن است که شما بر ۲۱فوت از دست رفته روده ام تمرکز می کنید ولی من بر ۱فوت باقیمانده ای که هنوز دارم تمرکز می کنم.اجازه دهید ببینم چه کاری می توانم با آن انجام دهم."سپس برافروخت و گفت،"اکنون،دسرتان چیست؟" بخاطر داشته باشید که میکائیل در بخشی مملو از مردان جوانی بستری بود که از بیماری های بدنی،ذهنی،احساسی و روحانی  رنج می بردند.قریب به یکسال شاهد آوردن و بیرون بردن بدن هایی بود.هر روز، گریه هایشان را می شنید.دردشان را احساس می کرد.در آن اوقات،چنان وضعیت باید غیر قابل تحمل می بود. شب های خیلی طولانی ،تاریک در بیمارستان فرصت زیادی برای میکائیل فراهم کرده بود تا دریابد که چقدر موقعیتی که در آن قرار گرفته بود غیر منصفانه و بدشگون بود،اما هرگز یک مرتبه از او نشنیدم که شکوه کند و بگوید"چرا من؟" هرگز جنگ،سپاه دریایی یا کشورش را سرزنش نکرد.با وجود  آشفتگی و مجبور به تلاش برای رفع مخمصه هایش  هنوز قادر بود برای تغییر توجه اش بر روی کاری که لازم بود انجام دهد تا از آن وضعیت خارج شود و نیز کاری که باید انجام می داد  انرژی کافی صرف کند.به عبارت دیگر،میکائیل از طریق آموزش خودش برای استفاده از قدرت انتقال، در واقع معجزه خودش را حتی موقعی که تمام احتمالات بطور کامل برخلاف خواسته او بود خلق کرد.  چنین نگرش بود که به او امکان داد راه خود را در مسیر بهبود یافته و در امتداد آن گام بردارد.موقعی که سرانجام قادر بود صحبت کند،تنها جملاتی که به خود اجازه داد بیان کند جملاتی بودند که به ساخت اعتماد به نفس او کمک می کردند. بعلاوه ،میکائیل سر موقع قادر به سازگاری باسیستم گوارشی جدید خود بود.دکترها هنوز نمی دانستند که چگونه این کار را انجام می داد،ولی هر چیزی را که می خواست  می خورد و بطور کامل از آن لذت می برد. بطور شگفت انگیزی،اطمینان میکائیل نیروی تثبیت کننده برای تمام کسانی بود که پیرامون او بودند.خانواده از نگرش مثبت او تغذیه می کرد،و حتی در مواجه با موج های پی در پی اخبار دلسرد کننده،روحیه هرکسی همراه با سلامتی میکائیل ترفیع می یافت.اکنون فکر کردن به آنکه بامزه ترین چیز در آن هنگام درون بیمارستان نگرش قوی مثبت  میکائل بود شیرین و خنده دار است.او می گوید،"من هنوز مایک ریزو هستم."و شرح تفصیلی از آنچه هنگام ترخیص از بیمارستان انجام داد ارائه می دهد. سوگند می خورم که  گاهی بنظر می رسید از چالش لذت می برد.او از اثبات اشتباه بودن نظرات متخصصین لذت زیادی می برد.هر تشخیصی را که باطل می کرد در پیروزی خود به موفقیت دیگری نائل می شد و گام دیگری به سمت بهبود کامل خود برمی داشت.  آیا نگرشی را که خلق کرددرک می کنید؟آیا درمی یابید که چگونه نقطه نظرات و انتخاب کلمات یک سیستم اعتقادی قدرتمندی خلق کرده بود که  حتی در مواقعی که بدون از اطمینان درستی مرگش را باور می کرد به او کمک کند تا احساس اطمینان کند. می توانید دریابید که چگونه این نوع طرز تفکر می تواند بر واقعیت حال و آینده شما اثر بگذارد؟برخی مردم می گویند که حیات برادرم و روشی که زندگی می کند امروز چیزی کمتر از معجزه نیست. بطور کامل موافقم.معجزات را باور دارم. همچنین باور دارم موقع فرا رسیدن زمان های سخت بویژه هنگامه ای که همه چیز بر خلاف میل ما است. همه فرصت هایی برای بروز معجزات خود داریم.چنین معجزاتی  در ارتباط با چگونگی درک و مواجه شدن ما با چالش است.لذا گاهی اوقات،ما فقط به آن یک انگشت نیاز داریم. بی شک باور دارم که بزرگترین اسلحه میکائیل در جنگ او برای بقاء عزم استوارش  برای انتقال از نیروهای منفی که ممکن بود بر او اثر بگذارند به سمت یک طرز فکر سالم تر ،مثبت بود.توانایی عجیبی برای انتقال تمرکز و روش تفکر برای تغییر آنی در چگونگی نگریستن او به یک موقعیت چالش برانگیز دارد.این تغییر درک همیشه به او امید،اطمینان و شجاعت لازم برای حرکت بجلو را عرضه می کند. بدون شک می توانید بگوئید که برادرم تغییر را در وجود خود دارد.

ادامه دارد

منبع؛ https://www.success.com

ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور