13-"یک اردک در حال پرواز درون موتور رفت"
من در آخرین مرحله فرود به سه اردک برخورد کردم.یکی مستقیم به درون ادوات دماغه هواپیما رفت و گیر کرد,یکی به پروانه سمت چپ تصادم کرد و یکی هم از موتور سمت راست گذشت.امکان داشت که موتورهای هواپیما بصورت دوتائی متوقف شوند,اما ما مبارزه ای داشتیم که موجب گردید موضوع مهم نباشد. بلکه عینا" رویداد به داستان جذاب تری مبدل شود .بازرس خط هواپیما نیز از اردکی  که در دماغه گیر کرده بود بعنوان یک وعده غذای مجانی استفاده کرد.
14-"من تقریبا" با هواپیمای دیگری بر روی باند برخورد کردم"
پدرم خلبان خطوط هوائی شرقی بود و به من داستانی گفت راجع به اینکه در سرعت لازم برای بلند شدن از زمین بود که ناگهان جت تجاری دیگری در امتداد باند او بحرکت درآمد. خیلی سریع متوقف و متوقف شده بود بطریقی که به فاصله خیلی کم به آن هواپیما اجازه عبور داده بود(فاصله دقیق را بخاطر نمی آورد).مسافرین هواپیمایش هیچ اطلاعی نداشتند اما مسافرین هواپیمای دیگر همه چیز را دیدند. نمی دانم که برای خلبان دیگر چه اتفاقی افتاد,اما عصر آن روز تلفنی از پدرم عذرخواهی کرد.
15-" بدن مرده ای شروع به ناله کرد"
من شب به تنهایی  جنازه ای را در کیسه جسد در یک هواپیمای چیفتن(PA31-350)حمل می کردم.ناگهان مرده شروع به ناله کرد و به سختی در حین پرواز10دقیقه بشدت جنب و جوش کرد. 
بنابراین, نمی دانم اگر بسته ومحدود نشده بود چقدر حرکت می کرد.برای 25دقیقه بعدی پرواز زیر لب حرف می زدم و منتظر اتفاق ناگواری بودم.مطمئن بودم که آن حرکات ناشی از گازهای درون بدن مرده بودند که بر اثر تغییر فشار از سطح زمین تا ارتفاع 3000فوتی بالای سطح زمین خارج می شدند.اگر چه در آن موقع خیلی ترسیده بودم.
16-"وسط پرواز درب هواپیما باز شد"
من هرگز گواهینامه خلبانی ام را کامل نکردم,اما داستانی راجع به دوره آموزش خلبانی خود دارم. در حال انجام دومین پرواز تک نفری خود بودم(پرواز اولی مستلزم خود را در معرض خطر قرار دادن بدون از بی توجهی به الگوی ترافیک است).در پرواز تک نفره دومی,باید بیرون می رفتم ,"دور یک نقطه می چرخیدم","اشکالی مانند عدد 8ترسیم می کردم"و سایر مانورهای مربوط به قوانین پرواز بصری را انجام می دادم. در حال انجام یک چرخش چپ دور یک نقطه بودم که ناگهان درب کابینم باز شد.خوشبختانه در داخل محبوس شدم.با هوای خیلی زیادی که از آن فوران می کرد,هل دادن درب به سمت بیرون برای بستن آن سخت بود.
بنابراین, باید قبل از اینکه موفق به بستن درب می شدم,سرعت هواپیما را تا نزدیک سرعت سکون کم می کردم.بمحض اینکه درب بسته شد,هواپیما ساکن شد(ویژگی اوج گیری در هوا را از دست داد)و بطور اساسی شروع به فرود آمدن از آسمان کرد.برای خروج از سکون و اوج گیری دوباره هواپیما را کنترل کردم...دوباره به سمت فرودگاه پرواز کردم و بدون از حادثه دیگری فرود آمدم.از ترس زیر شلواری ام را خیس نکردم,اما هرگز آن پرواز را فراموش نخواهم کرد!
ادامه دارد
منبع;https://www.rd.com/advice/travel/scariest-moments-pilots/
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور