در سال هایی که جوانتر بودم ،بخاطر می آورم که خیلی اهل بیرون رفتن و شرکت در موقعیت های اجتماعی بودم، در حالیکه پس از آن احساس می کردم که انرژی احساسی و بدنی ام تخلیه و خیلی خسته شده ام.در دانشگاه، عاشق زندگی درون یک کمپ دانشجویی و برخورداری از دوستانی پیرامون خود بودم،اما از زندگی با هر یک از آن دوستان برای دو ترم کامل در یک اتاق کوچک متنفر بودم.
بنابراین می توانید تصور کنید که موقعی در یک دوره روانشناسی از من خواسته شد که خودم را در طیف برونگرا یا درونگرا تجسم کنم چقدر گیج کننده بود.
*شما می توانید هم درونگرا و هم برونگرا باشید
اگر تلاش و کوشش برای تعریف خودتان در اصطلاحات دو گانه برایتان مهم است،بخاطر داشته باشید که بطور ساده هیچ روش درست یا غلطی برای خود بودن تان وجود ندارد.بی توجه به ساختاری که استفاده می کنید،فاکتورهای مختلفی را که مزیت ها و تجارب تان را خلق کرده اند ارج نهید و قدر بدانید.
برای مثال،وجود من بعنوان تک فرزند و مبتلا به بیماری مزمن و اضطراب، موجب شکل گیری شخصیتم به روش های مختلفی مانند نیاز به تنهایی برای آسایش و شارژ مجدد به انضمام چگونگی تصور خویش بر روی طیف درونگرا/برونگرا گردیده است.
مفاهیم درونگرا و برونگرا شبیه خیلی از  مفاهیم در زندگی سیال تر از آن هستند که فقط بعنوان یکی یا دیگری شناخته شوند.آنها حتی  شخصیت های تفکیک شده( اگرچه فرهنگ عامه موجب شده است تا هنجار بودن آن را باور کنید) نیستند و تعریف این دو  نیز به این سادگی نیست که گفته شود "برونگراها رهبران بهتری هستند،"،"درونگرا ها از نظر فکری و عقلی دارای استعداد هستند،""برونگراها شخصیت های مثبت تری هستند،"یا"درونگراها بطور دقیق خجالتی هستند!"
بویژه هنگامی که به این می اندیشید که می توانید این یکی یا آن یکی باشید.
و مطابق با نظر حرفه ای من بعنوان یک درمان شناس،درونی سازی  کلیشه های فوق بیش از آنکه سودمند باشد مضر است.در واقع،درکی تقریبا" اجباری و گاهی اوقات کاذب  از خویشتن خلق می کند.
اما اگر به خود اجازه دهید که بر روی یک طیف وجود داشته باشید،می توانید روشی را که انرژی مورد نیاز زندگی روزانه  خود را استفاده و بازیابی می کنید از نو تعریف کنید.
بنابراین بگذارید به عقب برگردیم:واقعا" معنای درونگرا و برونگرا چیست؟
این مفاهیم روانشناسی به کارل جانگ در اوایل قرن بیستم برمی گردند و بدون از وابستگی به مفاهیم دیگر پذیرفته شده اند.
درونگرایی اساسا" بعنوان علاقه مند بودن به زندگی روانی ،تفکرات، احساسات و ذهنیات خود فرد تعریف می شود.بنابراین اغلب اینگونه گفته می شود که،"شخص درونگرا،فرد آرام و ساکتی است که بیشتر به احساسات و تفکرات خویش تا سپری کردن وقت با سایر افراد علاقه مند است." (Oxford)
برونگرایی اغلب بعنوان اعمال یا وجود خارجی تعریف می شود که بر جلب خشنودی و  لذت خارجی برای خویش متمرکز است .با این تعریف،برونگرا بودن بعنوان "شخصی سرزنده ،دلگرم و بی پروا تجسم می شود که از بودن با دیگران لذت می برد"  (Oxford)
بوضوح بخاطر دارم،در دوره کارورزی ام بعنوان روان درمانگر تنی،از من خواسته شد که در خصوص موقعیت خودم بر روی این طیف گفتگو کنم. اینگونه آموخته بودم که  "درونگرا - برونگرا"( کسی که بیشتر متمایل به برونگرایی یا بیشتر ریشه در برونگرایی دارد ،اما دارای ویژگی های درونگرایی است)و "برونگرا - درونگرا"(یا کسی که بیشتر  متمایل به درونگرایی یا ریشه در درونگرایی دارد ،اما دارای ویژگی های برونگرایی است)،که این توضیحات منجر به ابداع یک کلمه اضافی گردیدند.
میان گرا(Ambivert)،یک مفهوم/اصطلاح کمتر شناخته شده جهت توصیف شخصی است که ویژگی های یک برونگرا و درونگرا را با هم دارد.
آیا هنوز گیج هستید؟کمی بحران هویت بروز می کند؟برانگیخته می شوید که جیغ بزنید...اما همچنان پنهان می کنید...؟این فقط می تواند بدان معنا باشد که بیشتر یک میان گرا هستید!
در بحبوحه این گیجی و پریشانی  نفس بکشید
اگر راجع به میانگرا بودن و مقصدی که از اینجا باید به آن برسید احساس اضمحلال و فشار طاقت فرسا می کنید،دم و بازدم عمیق دیگری داشته باشید.
همچنانکه چنین کاری می کنید،چشمانتان را ببندیدیا بطرز ظریفی به آنچه در جلوی خودتان هست خیره شوید..به هیجانات،خاطرات یا احساساتی که در این موقعیت بروز  می کنند توجه کنید.
سپس از خود بپرسید:راجع به توصیفات فوق چه چیزی برایتان معنا یا کیفیت ویژه ای داشته است؟بخاطر داشته باشید که هیچ  کدام از جواب ها نادرست نیستند،فقط کاوش و کنجکاوی است.
ادامه دارد
منبع:Source: greatist.com
ترجمه و تلخیص؛غریب واحدی پور