بعلاوه به اشکال برخی مدیران و سرپرستان در کار کشیدن زیاد از نیروهای توانمند و خوش فرمان اشاره گردید که اگرچه در ظاهر بدون از هیچ تنش و چالشی زمینه تحقق اهداف و برنامه های سازمان را فراهم می کنند, لکن بتدریج فرسوده شده و بهره وری آنها برای سازمان کاهش می یابد در این راستا هم عنوان گردید که متأسفانه کارکنانی هم هستند که به عمد و زیرکانه کارها را درست و مرتب انجام نمی دهند تا از آنها درخواست کار نشود.
اگر چه راننده هنگام برگشت نیز سکوت کرده بود ولی درست هنگام ورود به تهران بغض او ترکید.آنطور که می گفت ,مهندس برق از دانشگاههای معتبر کشور با بیش از 20سال تجربه,مبتکر و مالک کارخانه  بود اما نامهربانی ها و بی عدالتی ها او را ناچار به نشستن پشت رول تاکسی کرده بود.
از اینرو,با تمام دردها و غصه ها از راننده تاکسی بودن رضایت کامل داشت چون در تاکسی بیشتر می شنود و تفکر می کند.به همین علت علی رغم بدبینی و شکوه و شکایت نسبت به زمین و زمان در زمینه های مختلف اطلاعات متنوعی داشت و ریشه بسیاری از مشکلات را فقر فهم و سوء مدیریت می دانست.
ولی با تمام سوء ظن ها و بدگمانی ها در آخرین دقایقی که به خداحافظی نزدیک می شدیم به تمثال شهیدی بر روی دیواری بزرگ  که مادرش در کنار تابوتش نشسته بود اشاره کرد و گفت,"...خودم رزمنده جنگ بودم و برادرم در کنارم شهید شد.شهدا الگوی تمام و کمال بودند ولی آیا شرایط امروز پدر و مادرانی خلق می کند که دوباره چنان الگوهایی از اقصی نقاط ملک و میهن سر برآورند."
پس از آن سکوتی کابین خودرو را فرا گرفت که  فقط با خداحافظی قابل شکستن بود,اما قبل از آن با زحمت زیاد توانستم بگویم که,"با وجود تمام مشکلات خوشبین باش,بدبینی با هر دلیل و توجیهی که باشد خوره روح و جان انسان است!"
این سفر هم چون همیشه خاتمه یافت.و با کوله باری از دانش و تجربه ای که  نه فقط از مقصد,بلکه ازتمام پروسه رفت و برگشت آموخته بودم به صنعت برگشتم تا از آنها برای بهبودکار و زندگی و خدمت به همکاران و شهروندان بهره ببرم.
غریب واحدی پور
27مرداد95