در پروسه بازدید به کارگاه مدل سازی رفتیم که متولی آن با بیش از 70سال سن و 30سال تجربه غرفه ای هنری را در قلب یک کارخانه صنعتی دایر کرده و بیشتر با ذوق هنری و به کمک دست قالب های متنوعی را برای ساخت قطعات متفاوت و گوناگون  مورد نیاز جهت نصب بر روی خطوط هوائی برق می ساخت.
مع الوصف ,در بازدید از بخش های تخصصی بنظر می رسید که کار متکی به فرد یا افراد خاص بوده و برای جانشین پروری چاره اساسی اندیشیده نشده بود.
گذشته از آن بر خلاف خیلی از کارخانجات از کارگر و یا کارمند زن در این شرکت خبری نبود که اگر چه شاید در برخی قسمت ها اقتضای طبیعت کار باشد لکن. قابل کتمان نبست که معنای دیگر فقدان زنان در یک کارخانه تولیدی,عدم استفاده از تمام ظرفیت و استعدادهای جامعه است.
بعلاوه,منظره کار طاقت فرسا, بی وقفه و با دستمزد نه چندان مکفی کارگرانی که در میان آنها افراد پا به سن گذاشته ای نیز وجود داشتند در مجاورت کوره های ذوب بسیار داغ تا حدودی رقت انگیز بود اما خوب که اندیشیدم,دریافتم که محیط کار آنها تازه بسان واحه ای خوزستان گونه در دل هوای خوب تهران بود که کارگران خوزستانی  نه فقط با حقوق غیر مکفی,بلکه با شرایط و وضعیت کار و زندگی بمراتب بدتری امور می گذرانند.بماند که خیلی ها در جنوب سال های جوانی را حتی در حسرت یافتن چنین فرصت های نه چندان مطلوب  شغلی هم گذرانده اند.
سرانجام بازدید خاتمه یافت,لذا پس از نهار و نماز توسط مسئولین کارخانه بدرقه و با همان خودرویی که رفته بودیم کارخانه را به مقصد تهران ترک کردیم.در راه برگشت هم بحث و گفتگو در خصوص مدیرانی با ویژگی های منحصر بفرد که برندهای فراموش نشدنی مناطق نفتخیز بودند ادامه داشت.
ادامه دارد
27مرداد95