*دختری به پسری گفت که  قشنگم,پسر گفت,"نه" ,پرسید که آیا می خواهد تا ابد با او بماند,پسر گفت "نه"سپس سؤال کرد که اگر ترکش کند,گریه می کند,دوباره پسر جواب داد"نه"
دختر هر چه را که لازم بود, شنید;بنابراین باید او را ترک می کرد.
لکن همچنانکه می رفت,پسر چنگ زد و درحالیکه بازویش را گرفته بود,به او گفت  بماند.پس از آن گفت,"قشنگ نیستید,بلکه زیبائید." نمی خواهم با شما تا ابد بمانم بلکه به ماندن تا ابد با شما نیاز دارم.و اگر ترکم کنید گریه نمی کنم,اما می میرم.
*مردی 12گل 11عدد واقعی و یک عدد مصنوعی برای همسرش خرید و به او گفت,"تا پژمردگی گل آخر به تو عشق می ورزم."
*پسری به دختری گفت:می توانم یک عکس از شما بگیرم؟
دختر جواب داد:چرا
پسر گفت:فقط می خواهم به بچه هایم نشان دهم که بدانند قیافه مادرشان هنگامی که جوانتر بود,چگونه بود.
*دختری بنام" بکا"و پسری بنام"جو"همدیگر را دوست داشتند."بکا" در خانه ای که دچار حریق شده بود, گرفتارشد.چون شدت آتش خیلی زیاد بود هیچ کدام از آتش نشان ها نتوانستند وارد خانه شوند."جو"از راه رسید و بلادرنگ لباس یکی از آتش نشان ها را پوشید و وارد خانه شد.هنگامی که به بالای پله ها رسید,پلکان پشت سرش فرو ریخت.بمجرد اینکه وارد اتاق "بکا "شد در را هم با شدت پشت سرش بست.محکم او را گرفت,بوسیدش و در آغوشش کشیدو گفت که به او عشق می ورزد."بکا" گفت, آمدنت کار درستی نبود و "جو" گفت که می خواهد بمیرد.چشمان"بکا" از حدقه درآمدند و شروع به گریستن کرد.ولی فی الفور"جو" او را بلند کرد و از خانه چهار طبقه به بیرون پرید.در حالیکه با پشت بر زمین افتاد,"بکا "که روی سینه اش بود زنده ماند.
از اینرو, مرد تا "بکا"از مرگ نجات یابد.
*دختری که خیلی به پسری عشق می ورزید به او گفت,"آیا اگر بگویم که شما را خیلی دوست دارم, آن را جوک می پندارید؟"
پسرگفت,"بله,همینطور است ."
دختر پرسید,"چرا؟"
پسر جواب داد,"زیرا می دانم که دوستم ندارید,بلکه به من عشق می ورزید!"
ادامه دارد
منبع:http://www.romanticlovemessages.com/cat/stories1.htm
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور
رمانتیک ,عشق ,مرگ, حریق, قشنگ