نکات کلیدی
۱)نادیده گرفتن احساس کودکی می تواند به خود ارزشی کم،عزت نفس پایین یا اعتماد به نفس ضعیف منجر گردد.
۲)تشخیص اینکه فردی راجع به خودش چگونه احساسی دارد بویژه برای کسانی که به احساسات کودکی آنها بی توجهی شده است دشوار می باشد.
۳)به رفتار و احساسات خودتان که در موقعیت های مختلف بروز کرده و استمرار دارند توجه کنید و به خود یادآوری کنید که کردار و رفتار دیگران همیشه عمدی نیست.
کودکانی که در محیط هایی بزرگ می شوند که از سلامت روانی و احساسی آنها پشتیبانی نمی شود گاهی اوقات در پرورش عزت نفس و اعتماد به نفس دچار چالش هستند.
غفلت احساسی  از عدم مراقبت به مدت طولانی، بی توجهی و بدرفتاری،رفتار نامطلوب در خانواده کودکی،یا فقدان و در دسترس نبودن مراقبین دوران کودکی ناشی می شود.
شناخت عوامل سهیم در چگونگی احساس هر فرد راجع به خودش برای افراد در همه سنین،بویژه کسانی که بدین طریق حمایت نشده اند دشوار است.هفت واکنش عمومی که به آنها پی برده ام بشرح ذیل هستند:
۱)هنگامی که مردم نسبت به وقایع مهم  زندگی شما مانند اصلاح سر،ترفیع یا دستاورد اخیر کاری و یا تولدتان بی توجه هستند ناراحت و مضطرب می شوید.این احساسی که می گوید "آنها بی توجه هستند و اهمیت نمی دهند"اغلب ناشی از عدم اقناع این نیازها در دوران کودکی است که موجب پرورش احساسات دیده نشدن و مهم نشمردن می گردد.
چگونه با این معضل مبارزه کنیم:مراقب باشید که موقعی کسی به اتفاقی بی توجه است خودتان در مورد اینکه رفتارش چه معنایی می دهد استنتاج نکنید.گاهی اوقات جمله "او نسبت به اصلاح سرم بی توجه بود"درست همین معنا را می دهد.اما شاید توجه کردد،ولی فراموش کرد راجع به آن اظهار نظر کند یا نمی دانست که اگر اظهار نظر کند چه احساسی خواهید داشت.پس ضرورتا" بدان معنا نیست که بی توجه بوده یا دوستتان ندارد.
۲)احساس طرد شدگی، احساس آشنای به حساب نیاوردن در گفتگوها،گردهمائی های اجتماعی یا سایر رویدادها همان احساس بحساب نیاوردن در خانواده کودکی را تحریک می کند.در حالیکه برخی اوقات این احساس یک تجربه انسانی نرمال است،اما کسانی که دارای تجربه بی توجهی احساسی در دوران کودکی هستند این احساس را دردناک تر و گاهی اوقات بعنوان مانع دوستی های سالم تجربه می کنند.
چگونه با این معضل مبارزه کنیم: بر صرف وقت با کسانی تمرکز کنید که به شما احساس پذیرش و مورد توجه قرار گرفتن می دهند.اگر دریافتید که دوستان معین یا اعضای خانواده، شما را در رویدادهای اجتماعی شریک نمی کنند،این احساس را تصدیق کنید.آن را نامگذاری کنید و هشدار دهید که "احساس دردناکی است،"،"احساس طرد شدگی می کنم،" و غیره
سپس با کسی که در دسترس است ارتباط تلفنی یا نوشتاری برقرار کنید.بخاطر آورید که نباید با کسی  فقط بخاطر اینکه عضو خانواده یا بخشی از کلوپ و غیره است وقت بگذرانید.بلکه حق دارید با کسانی وقت صرف کنید که به شما احساس پذیرش و مورد توجه قرار گرفتن می بخشند‌.
۳)احساس نیاز جهت سر و سامان دادن به وضع دیگران،این می تواند از سابقه تمایل برای کمک به یک سرپرست یا مراقبی سرچشمه گیرد که در کشمکش با بیماری روانی یا عوارض استعمال مواد بوده است.کودکان اغلب  برای حفاظت از مراقبین خود،مسئولیت خطیری احساس می کنند،حتی اگر از آنها بد رفتاری دیده باشند.چنین احساسی می تواند سیکلی را خلق کند که اغلب هموابستگی  ( نوعی رفتار بیمارگونه که در آن فرد به نیازهای خود توجهی ندارد و نیازهای دیگری را در اولویت قرار می دهد و به او خدمت می کند که موجب وابستگی طرف می شود ) نامیده می شود و بواسطه آن یک بزرگسال تمایل به سر وسامان دادن به وضع کسی را  دارد که دوستش داشته و نگران و مراقب او است.
چگونه با این معضل مبارزه کنیم:احساسی را که هنگام  تمایل برای کمک به دیگران بروز می کند شناسایی کنید.آیا  ترس است؟نگرانی از ترک و رها سازی است؟
آیا احساس سودمندی یا مفید بودن می کنید،یا شاید اگر قادر باشید به دیگران کمک کنید،ارزش بیشتری برای این شخص یا دنیا خواهید داشت؟بر روی مرزهایتان کار کنید،از جمله بخاطر بیاورید که نمی توانید سخت تر از دیگری برای او کار کنید.
۴)مقایسه دائم خود با دیگران،قدری از این مقایسه بویژه اگر جوان هستید بخش نرمالی از انسان بودن است.جامعه اغلب بر جوانان اثر می گذارد تا به دیگران نگاه کنند و  برای تناسب با محدودیت های گروه اجتماعی خودشان به روش معینی رفتار کنند‌.اما اگر متوجه شوید که بطور پیوسته در حال مقایسه بدن، گزینش های حرفه ای،روابط و خانواده با هر کسی هستید که بطور شخصی یا بر روی رسانه های اجتماعی می بینید  امکان دارد علامت این باشد که عزت نفس پایین دارید یا فاقد اعتماد به نفس هستید.
ادامه دارد
منبع: source: psychologytoday.com
ترجمه و تلخیص: غریب واحدی پور