نوشته شده توسط:کرین وندریس
۱۴سپتامبر۲۰۲۱
هر کسی یک رئیس بد داشته است.شاید رئیس خانه کودک دانشگاه بوده باشد که تابستان در استخر به شما بدترین نوبت های نجات غریق را داده است،شاید هم رهبر تیمی باشد که عید کریسمس تا دیر وقت شما را سر کار نگهداشته و سپس کارت هدیه بابت پاداش کارتان را خودش برده است.مگر اینکه شانس خیلی خوبی داشته باشید که با رهبران بزرگ دنیا مواجه شده باشید،نمونه اصلی رئیسان بد در طیفی از بدرستی ترسناک تا متاسفانه بی لیاقت قرار دارند.
تعداد زیادی از آنها وجود دارند.
تحقیق ارائه شده توسط مشاور رهبری و روانشانس رابرت هوگان به انجمن روانشناسی آمریکا  نشان داد که ۷۵درصد کارکنان بدترین بخش شغل خود را رئیس مستقیم خویش گزارش کرده اند.
تا کنون اکثر ما با رئیسی قلدر،سرزنشگر،متقلب و غیره  مواجه شده ایم،ما در ساعات شادی ،در محل درست کردن کباب در حیاط خلوت و گاهی اوقات بنا به نیاز از طریق یک مکالمه بین المللی داستان های جنگ خود در این ارتباط را به اشتراک می گذاریم.
اگر یکی از چند نفر خوشبختی هستید که فقط آن نوع رئیسی را تجربه کرده اید که ناهارهای طولانی و برخورداری از بهترین زندگی را تشویق می کند،بزنید به تخته و به انجام هر آن چیزی ادامه دهید که چنین سرنوشت عالی را برایتان رقم زده است.
من خوش شانسم.حکایت هایم تا کنون بخوبی تمرین شده اند.آنها تا حد زیادی حول و حوش اولین کارم خارج از دانشکده می چرخند،جائیکه در موقعیت "شکست یا موفقیت بدون از کمک هیچ کسی"بودم، سبک مدیریت رئیسم در بهترین حالت ضعیف و در بدترین حالت غیر حرفه ای بود،بطوریکه حتی سال ها بعد هنوز چنان تجربه ای  گاهگاهی احساس عدم اعتماد به نفس و خود تردیدی را در وجودم زنده می کند.
در تلاشی برای برازنده بنظر رسیدن در یک مصاحبه پس از مدرسه،ناخودآگاه به آن تجربه ویژه بعنوان "فرصت های قابل آموختن"اشاره کردم،اصطلاح نامفهومی که قبلا" هرگز در زندگی ام بکار نبرده بودم ولی ناگهان حس خیلی زیادی را در وجودم برانگیخت.من از این ایده  چون "روزنه امید"استقبال کردم،و در حالیکه آن را با مقدار سالمی طعنه و کنایه می گویم،ولی موجب می شود تا موقعی که موقعیتی برایم کمتر از ایده ال است یک کمی کمتر احساس باختن و از دست دادن کنم.
در تلاشی شجاعانه برای مبدل شدن به دوست موعظه کننده در خصوص"فرصت های قابل آموختن"نیستم،بلکه اصطلاح خود یاوری خود را تا حد زیادی برای خودم نگهه می دارم.اما حتی اگر صریحا" بیان نشود،اکثر داستان های همکاران و دوستانم با چکیده مشابه ای خاتمه می یابد:من هرگز نمی خواهم خودم آن رئیس بد باشم.در مواردی شبیه این ها،یک رئیس بد اگر بیشتر از یک رئیس عالی آموزنده نباشد کمتر نیست..
۱)فرار ازمسئولیت
عدم وجود مهارت های ارتباطی میان فردی و مهارت در پرخاشگری صرف رئیسم،او را برای یک شغل با ارتباطات خوب نا مناسب ساخته بود.
او بطور منظم از تمام اشکال تعامل با تیم خودش اجتناب می ورزید،خود را در دفترش برای گفتگو با هیچ کسی بجز در جلسات پنهان می کرد.هر وقت که به فردی توجه می کرد،معمولا" برای انتقاد و رفتار رئیس مآبانه به منظور سرزنش یک کارگر ویژه بخاطر اشتباهاتش بود.
فرصت آموختنی:اگر نخواهید که برای کمک در مواقع نیاز آماده باشید یا علاقه مند نباشید که یک رهبر قوی باشید،تیم تان مطلع خواهد شد.در بحث از رهبری و حداکثر سازی پتانسیل تیم،یک محیط سالم مبتنی بر همکاری و تشریک مساعی همیشه اثر بخش تر از جدائی و برتری طلبی است.
۲-سوگلی باز
با یکی از اولین مدیرانم خیلی خوب کار می کردم،اما من قطعا" یکی از سوگلی هایش بودم.با هم ناهارهای طولانی می خوردیم،اگر زود می رفتم از من نمی پرسید و  سخنی چینی ها و شایعات اداری را به او می گفتم که می دانستم غیر حرفه ای است.سوگلی بازی(پارتی بازی)آشکار بین سوگلی ها و کسانی که بدان طریق با آنها رفتار نمی شد درون تیم او تنش ایجاد کرد.
فرصت آموختنی:من ممکن است اولویت ها و ارجعیت هایی درون تیم خودم داشته باشم،اما بیشتر خردمند و محتاط هستم.می پذیرم که ترجیح می دهم با  افرادی  کار کرده و دم خور باشم.اما حداکثر تلاشم را بکار می گیرم تا اجازه ندهم  چنین کاری در قضاوت ها،ارزیابی ها یا فعالیت های روزانه ام اختلال ایجاد کند.
۳-تغییر جهت سرزنش
من مدیری داشتم که بصورت هدفمند خلاصه گفتگوهای ایمیلی تحریف شده را برای اجتناب از هر سرزنشی در خصوص مسائل اداری ارسال می کرد.
من و همکاران شروع به مستند سازی مکالمات خودمان و در نهایت گفتگوی مستقیم با مافوق مدیر جهت رسیدگی به این  وضعیت کردیم
فرصت آموختنی:مستند سازی کامل می تواند شغل تان را حفظ کند(من همه مکاتبات شامل متن ها را در پوشه های سازماندهی شده نگهه می داشتم)،اگر احساس می کنید که چنین وضعیتی دارید،دسترسی به مدیر مافوق برای کمک را مد نظر داشته باشید.
۴-فقدان رهبری
علاقه کمرنگ رئیسم به پروژه ها و کارم به من فهماند که باید خودم را مدیریت کنم.او ممکن است بر روی کاغذ رئیس باشد،اما من باید کنترل سازماندهی پروژه هایم را بعهده گیرم،ضرب العجل تعیین کنم و خودم آنها را محقق سازم.
فرصت آموختنی: برخی سرپرستان به مدیریت کردن علاقه مند نیستند،و باید بیاموزید که خود را مدیریت کنید.گاهی اوقات،این تا حدودی شامل مدیریت کردن آنها هم هست.
۵-صرفنظر کردن از فیدبک
سال اول مدیرم شبیه بهترین دوستم بود. عاشق رفتن برای  کار بود،تا اینکه به یک سمت مدیریتی ارتقاء یافتم که بطور طبیعی برای من مهیا نشده بود،لذا برای اولین مرتبه در زندگی ام احساس عدم موفقیت کردم.روابط ما زمانی از هم پاشید که درخواست آموزش رسمی کردم،او به من گفت که آموزش لازم نیست، هر مدیری در شرکت فقط با انجام کار می آموزد.در نتیجه احساس کردم که مورد غفلت قرار گرفته و بی ارزش شده ام و هرگز دوباره به او اعتماد نکردم.
فرصت آموختنی:چنین لحظه ای بشدت احساس تنهایی و غربت می کنید،بنابراین، هرگز نخواسته ام که هیچ یک از اعضای تیمم آن را تجربه کند. به سختی کار می کنم تا خود را برای فیدبک دادن به تیم خودم مسئول نگهدارم و تا حد ممکن فیدبکی غنی مهیا کنم.بر این باورم که عظیم ترین احساس اعتبار ناشی از احساس درک شدن و بطور واقعی سخنت را شنیدن است.
نویسنده و ویرایشگر اهل بندر سیاتل آمریکا با داشتن سابقه ای در غذا و مسافرت است.او ساعات بیکاری خود را به پیشاهنگی در رستوران ها و به پیاده روی از میان سواحل شمال غربی اقیانوس آرام می گذراند.
منبع؛ www.success.com
ترجمه و تلخیص :غریب واحدی پور