هوش هیجانی بطور فزاینده ای در حال مبدل شدن به فاکتور کلیدی مهم در روابط است.طبق یک تعریف" هوش هیجانی توانائی درک،استفاده و مدیریت احساسات خود به روش های مثبت جهت فرونشاندن استرس،برقراری ارتباط موثر،همدردی با دیگران،غلبه بر چالش ها و رفع تعارض است"،هوش هیجانی اثرگذار در درک احساسات و  هدایت روابط با دیگران است.
این فاکتور بطور ویژه در کسب و کار برای ارتباط با اعضای تیم،کارمندان،مشتریان، و شبکه سازی مهم است.هوش هیجانی نه فقط دارای ظرفیت بهتر کردن روابط است،بلکه نفوذ فرد را  در میان کسانی که با آنها ارتباط دارد نیز توسعه می دهد(بطور ویژه در روابط با کارمندان یا مشتریان مهم است.)
سه روش بکار گیری هوش هیجانی برای بهبود روابط و توسعه نفوذ بشرح ذیل هستند:
۱)سعی کنید که احساسات و انگیزه های دیگران را درک کنید
اولا"،تصدیق کنید که هر کسی دنیا را از دیدگاه احساسات و انگیزه های خودش درک می کند.به منظور کسب موفقیت در کسب دیدگاه افراد نسبت به دنیا  و تا حد امکان اثرگذار بودن شروع به پرسیدن سوالات کرده و مشاهده گر و دقیق باشید.
همانطویکه در بازدید رسمی از یک مشتری بالقوه سوالات زیادی برای پی بردن به انگیزه ها و احساسات او می پرسید،همان میزان علاقه را نیز در تمام روابط خودتان تمرین کنید.
روش دیگر برای اندیشیدن در این خصوص از طریق همدلی است:درک درد دیگران باید مشابه با پنداشتن درد آنها  چون درد خود باشد.
اینگونه همدردی برای هدایت ارتباطات شما با شخص دیگر نیز مهم است.برای مثال،اگر آنها را بدقت زیر نظر گرفته و متوجه شوید که در روز ویژه ای احساس دلتنگی می کنند،احتمالا" آن روز را برای گفتگو راجع به مشکلات خودتان مناسب نمی دانید.لذا ابتدا وضعیت احساسی آنها را ارزیابی کنید بطوریکه هرگز احساس نکنند که در حال تجاوز از حد خود هستید.
۲)ارزش همکاری و کمک دیگران را  درک کنید.
سرانجام،هر کسی می خواهد احساس کند که در روابط خودش ارزش دارد.در صورتیکه اینگونه احساسی نداشته باشد،با احتمال کمتری وقت و انرژی بیشتری صرف رابطه می کند.
جارم اسمیت متخصص رهبری و هوش هیجانی بویژه برای جوانان و نوجوانان گفته است که هوش هیجانی شامل جهت یابی اعمال و انگیزه هایتان به سمت فرد دیگری است،"نفوذ فقط در مورد کمک به دیگران جهت درک ارزش شما و چیزی نیست که به اشتراک می گذارید ،بلکه در خصوص کمک به دیگران جهت درک ارزش خودشان در چیزی است که به اشتراک می گذارند."به عبارت دیگر،تاکید بر سهم و نقش منحصر بفرد آنها در ارتباط اثرگذارتر از تاکید بر نقش و سهم خودتان است.
در اکثر موقعیت ها، مردم بطور طبیعی موقعی احساس می کنند که چیزی برای عرضه ندارند عقب می کشند.چون کمک می کنید که دیگران اهمیت خودشان در یک تیم یا رابطه را درک کنند،در اینصورت آنها شما را بعنوان یک رهبر بیشتر احترام می کنند زیرا ابتدا شما به آنها احترام گذاشتید.
کسانی که فاقد هوش هیجانی هستند بجای جستجو برای کمک و توانمند سازی خود،ادعای ممتازی و برتر می کنند،در نتیجه توانائی خویش برای نفوذ واقعی را از دست می دهند‌.
۳-درک احساسات خود
رکن دیگر هوش هیجانی توانائی برای شناخت احساسات خود و چگونگی امکان  تاثیر گذاری آنها بر دیگران است.
"این بدان معنی است که بجای برچسب بد زدن ،نادیده گرفتن یا بی توجهی به احساسات خویش،نسبت به آنها آگاه باشید.
 برای مثال:شاید در روز معینی،بیشتر از یک روز معمول استرس داشته باشید.اما بطور کامل آن را درک نکنید.در حالیکه استرس و فشار طاقت فرسا شما را از نظر احساسی نسبت به شرایط معمولی کمتر دسترس پذیر می سازد.اگر چه سپری کردن یک روز بدین منوال خسارت جبران ناپذیری اعمال نمی کند،اما می تواند در طولانی مدت به کارکنانتان زیان برساند.آنها می توانند احساس کنند که تحت استرس هستید و بنابراین،نمی خواهند مایه زحمت شما گردند.
از اینرو،صرف زمان برای بررسی وضعیت احساسی خود می تواند به آشکار شدن اختلاف بین دوری یا نزدیکی به روابط تان منتهی گردد.هر روز صبح و وسط روز اگر موضوعی بطور ویژه استرس زا باشد  وضعیت احساسی و ذهنی خود را بررسی کنید.نقطه کلیدی عدم غفلت از این امر است،احساسات را می توانید حس کنید ،اما باید اطمینان حاصل کنید که در حال بروز آنها به روش سالمی هستید.
 در نهایت،هوش هیجانی نه فقط ارتباطات میان فردی  را تقویت  می کند،بلکه به خودآگاهی بیشتر هم کمک می کند که این نیز به تنهایی می تواند در طولانی مدت به نفع شما باشد.
منبع؛ http://p4s.pt/en
ترجمه و تلخیص؛ غریب واحدی پور