عصبانیت آسان است، هرکسی امکان دارد عصبانی شود.اما عصبانیت نسبت به شخص درست،به میزان درست،در زمان درست،به منظور درست و به روش درست آسان نیست‌.
"ارسطو"
 بعد از ظهر یک روز مه آلود غیر قابل تحمل ماه آگوست در نیویورک سی تی ،در حالیکه مردم بواسطه ریزش عرق از سر وصورتشان بسیار بدخلق بودند،ابتدای مسیر برگشت به هتل سوار اتوبوسی شدم. از اینکه راننده سیاه چرده میانسالی با خنده ای پر حرارت دوستانه به من خوشامد گفت جا خوردم.هنگام ورودم به اتوبوس گفت،"های! چطوری!"،همچنانکه اتوبوس از میان ترافیک فشرده مرکز شهر می خزید با هر کسی اینگونه احوال پرسی می کرد.همه مسافران همانند من شوکه شده بودند،بعلاوه، چند نفری هم بخاطر کج خلقی ناشی از بغرنجی وضعیت هوا به احوال پرسی گرم او کم محلی کردند.
اما با گذر آهسته اتوبوس از میان راه بندان به سمت بالای شهر،دگرگونی کند نسبتا" معجزه آسایی رخ داد.چون راننده بطور پیوسته گزارش روشنی از مناظر پیرامون مسیر  برای مسافران ارائه داد:در آن فروشگاه حراج عظیمی بود،نمایشگاه شگفت انگیزی در این موزه دایر بود،آیا راجع به فیلم جدیدی که فقط در سینمای این محله به نمایش گذاشته شد چیزی شنیده اید؟شور وشوق او در عرضه قابلیت های غنی شهر مسری بود.لذا موقعی مسافران پیاده شدند، از حالت ترش روئی و کج خلقی اولیه رهائی یافته بودند.در نتیجه موقعی راننده با صدای بلند می گفت،"خدا حافظ،روز خوبی داشته باشید!"هر کدام با تبسمی بر لب جواب می دادند.
خاطره آن برخورد برای قریب به بیست سال با من مانده است.هنگامی که سوار اتوبوس آن خط شدم،تازه دکترای روانشناسی ام را تمام کرده بودم.ولی روانشناسی روز ناتوان از شرح چگونگی وقوع چنین انقلابی در خلق و خو بود. اطلاعات علم در خصوص مکانیزم های احساسات هیچ و یا خیلی کم بود.اما اکنون،با تصور ویروس" احساس خوبی" که با شروع از مسافران اتوبوس مثل موجی در شهر فراگیر می شد، دیدم که این راننده نوعی مصلح شهری با قدرتی اعجاز گونه است که کج خلقی عبوسانه لبریز شده در روح و جان مسافران را از طریق ذره ای نرم کردن و باز کردن قلوب آنها دگرگون ساخت.
در تضاد مطلق با این حکایت،خبرهای ذیل هستند:
۱)در یک مدرسه محلی،دانش آموز ۹ساله ای از کوره در می رود و بر روی میزها،کامپیوترها و پرینترهای مدرسه رنگ می پاشد و ماشینی را در پارکینگ مدرسه تخریب می کند.علت حادثه این بود که برخی از همکلاسی ها،  او را نوزاد صدا کرده بودند و می خواست وجود خود را به آنها ثابت کند.
۲) در باشگاهی، یک ضربه سهوی به مسابقه هل دادن منتهی گردید که در نهایت یکی از نوجوانان شروع به تیراندازی با تپانچه اتوماتیک به درون جمعیت کرد.گزارش می افزاید که در سال های اخیر چنین تیراندازی هایی سر مسائل جزئی که فرد احساس می کند مورد بی احترامی قرار گرفته است افزایش یافته اند.
۳)یک جوان آلمانی برای کشتن ۵دختر و زن ترک در آتشی که موقع خواب آنها روشن کرده بود در حال محاکمه است.او وابسته به یک گروه نئو نازی است که از ناتوانی یافتن شغل و  سرزنش خارجی ها بخاطر نقش آنها در بخت بد خود می گوید. در دادگاه با صدائی که به سختی شنیده می شود عجز ولابه کنان می گوید،" نمی توانم تاسف خود برای کاری را که انجام داده ام کتمان کنم، بی نهایت شرمسارم."
هر روز با اخباری مملو از چنین گزارشات تخریب کننده نزاکت و ایمنی مواجه هستیم که ناشی از اثر ویرانگر انگیزش جاندار فرومایه غیر قابل کنترل هستند.اما چنین اخباری در مقیاسی بزرگتر بسادگی یک حس خزشی از احساسات خارج از کنترل را در زندگی ما و مردم پیرامونمان القاء می کنند.هیچ کسی از جزر و مد سرگردان تاسف و طغیان ناشی از این احساسات  که به هر طریقی به زندگی های ما می رسند در امان نیست.
دهه گذشته طومار پیوسته ای از این گزارشات را به خود دیده است که افزایش  نادانی،نومیدی و بی پروایی احساسی در خانواده ها،جوامع و زندگی های اجتماعی ما را به تصویر می کشد.این سال ها گاهشمار خشم و نومیدی خروشان ،خواه ناشی از تنهایی آرام کودک رها شده در خانه با تلویزیون بعنوان بچه نگهدار،یا درد بچه های رها شده،مورد غفلت یا سوء استفاده قرار گرفته یا  رابطه جنسی زشت خشونت زوجی بوده است.سوء استفاده احساسی، تیراندازی در خودرو ،و استرس پس از آسیب  همه در دهه گذشته وارد ادبیات عمومی شدند،چون تیکه کلام مهم شادباش "روز خوبی داشته باشید"به کج خلقی "روزم را بساز"تغییر کرده است.
در مقابل جنبه به تصویر کشیدن فلاکت وبدبختی رو به رشد در زندگی احساسی اشتراکی ما ،جنبه دیگر عرضه برخی درمان های سودمند است.
درخواست ارسطو در طلیعه این یادداشت به تقوا،شخصیت و زندگی خوب ،در واقع چالش مدیریت زندگی احساسی با هوش عقلی یعنی بیت الغزل درمان های مشکلات بیان شده در زندگی امروز است.
بخشی از مقدمه کتاب "هوش هیجانی"دانیال گلمن"
ترجمه و تلخیص ؛غریب واحدی پور