قدم زدن جلوی درب خانه کودکی خود را تصور کنید:چه چیزی می آموزید؟
تصور کنید به خانه ای برگشته اید که درآن بزرگ شده اید، درب را می گشایید و دوباره درست به نوجوانی ویا کودکی خودتان برمی گردید؟ راجع به خود و داستان زندگیتان چه چیزی می آموزید؟  اکنون زندگی شما نسبت به آن زمان چقدر متفاوت است؟
هنگامی که به بزرگسالی و بطور ویژه میانسالی می رسیم فرصتی می یابیم که دوباره به زندگی خود نظری افکنیم، کامیابی ها و شکست های خود را مرور کنیم وبه داستانی که می خواهیم بگوییم، بیندیشیم. هم محتوا وهم نحوه گفتن چنین داستان ها یا حکایت هایي از زندگی مهم هستند. برای چند دهه گذشته، دانشمندان روانشناسی در پی کشف این حقیقت بوده اند که چگونه داستان هایی که راجع به زندگی خود می نویسیم،روش تفکر  ما راجع به خویشتن را شکل می دهند، بر رفتارهای روزانه تاثیر می گذارند و شادی ما را تحت تاثیر قرار می دهند.
برخورداری از یک خود زیستنامه منسجم موجب می شود که احساس پذیرش بیشتری نسبت به گذشته و ترس کمتری از آینده داشته باشیم. به عبارت دیگر،اگر در خصوص فردی که اکنون شده ایم و چگونگی شکل گیری آینده خود قادر به ساختن حکایتی از زندگی خویش برای مثال ازطریق عجین کردن تاریخ زندگی با یک حس نظم و مقصودباشیم آسوده تر هستیم. بعنوان مثال بجای افسوس خوردن از اینکه هنگامی مادرمان خیلی مریض بود زمان بیشتری صرف او نکردیم به این بیندیشیم که چگونه نبرد بی امان او باسرطان ما را بر آن داشت تا نیمه دوم عمرمان را برای کمک به دیگران اختصاص دهیم. هنگامی که قادر باشیم زندگی خود را بیش از فقط یک مجموعه مجزا از لحظه های فانی بدانیم و بتوانیم آن لحظات را به اجزای اساسی یک سفر مهم تبدیل کنیم در آن صورت هدف زندگی و شادی های عظیم تری را تجربه می کنیم. موقعی که ظرفیت تبدیل یک آینده نامعین به یک سری از رویدادهای قابل پیش بینی را داشته باشیم از سازگاری بهتری برخوردار خواهیم بود.
درسال۱۹۵۷ اینگمار برگمن نقش اول فیلم توت فرنگی های وحشی که ظاهراً یک پزشک سوئیسی سالخورده نیکوکار بود در دام افسوس ها و تصورات مرگ نابهنگام خود گرفتار شد. درنتیجه مجبور به ارزیابی مجدد زندگی خود شد.لذا مبادرت به یک سفر۴۰۰مایلی واقعی استعاره‌ای کرد. درحین چنین سفری او افراد و مکان هایی ازجمله مادر قابل تحسین اما خسیسش، کودکی اش در ساحل دریا، معشوقه ای را که دوستش داشت  ولی بجای او با برادرش ازدواج کرد و زندگی زناشویی پر مشاجره اش را ملاحظه كرد که همه تداعی کننده تمام نقاط عطف کلیدی زندگی اش بودند.
دکتر از طريق بازشناسی خودش با این خاطرات و افراد درون زندگی اش بتدریج یک حس خودباوری کسب می کند و قادر می شود که کم کم انسجام و اهمیتی را که قبلا" از آنها محروم بود  به درون زندگی اش تزریق کند.
دکتر سوئیسی چیزی را بدست آورد که هدف همه ما باید دستیابی به آن باشد؛محققین چنین احساسی را”انسجام زندگی نامه شخصی “می نامند.دستیابی به این حس ممکن است نیازمند سفر زمانی ذهن به لحظات نخستین دوران نوجوانی  باشد. بعنوان مثال یافتن بذرموفقیت ها و ناکامی های فعلی ما بعنوان شریک زندگی، والد بزرگ، کارگر و دوست در آن دوره از زندگی است. بنابه گزارشی برگمن این ایده را  درحین سفری با ماشین به سراسر سوئیس بدست آورد که  در ارتباط با فیلم توت فرنگی های وحشی بود. پس از توقف درآپ سالا، زادگاه و شهر کودکی اش و با عبور از کنار خانه قدیم مادر بزرگش تصور کرد که اگر درب را بگشاید و به دوران کودکی اش قدم بگذارد چه اتفاقی می افتد.اگرمی توانستیم چنین کاری را برای دوره های مختلف زندگی خود انجام دهیم،چه حاصلی در پی داشت؟تحقیق نشان می دهد که نوشتن ساده در مورد گذشته، مردم را قادر می سازد که به حس معنا دار و منظمی راجع به وقایع مهم زندگی خودشان دست یابند.
ازاینرو ،آنها را قادر می سازد که جهت رفع نگرانی در خصوص این رویدادها و سازگاری با حسرت های ناشی از آنها فرصتی را بدست آورند.اینگونه نوشتن می تواند به ما کمک کند که با مردم، مکان ها و فعالیت هایی از گذشته ارتباط برقرار کنیم  وبه یک حس انسجام زندگی نامه شخصی برسیم.از طریق اینگونه نوشتن نه فقط به توصیف حقایق بیوگرافی می پردازیم، بلکه با انتخاب خاطرات ویژه مناسب و جنبه هایی از تجارب خودمان بصورتی که برای ما تداعی گر معنای خاصی باشند به آنسوی واقعیت ها می رویم(برای مثال خاطرات تسلی بخش و رسومات نمادین خانوادگی ).با چنین کاری، از طریق چنگ زدن به همه روش هایی که می توانستیم با تقوا و عقل بیشتری عمل کنیم می توانیم تجارب و رویدادهای گذشته زندگی خود را زنده کرده و به زندگی های خود معنا ببخشیم.
(Source:Psycology Today)
ترجمه و تلخیص ؛غریب واحدی پور