سه کلمه کوتاهی که به ارتباط با هرکسی کمک می کنند.
نوشته شده توسط:سوزی موری
عصر یک روز بارانی،درون یک اتوبوس شهری بودم که زن جوانی سوار شد.او بچه حدود ۳یا ۴ ساله ای همراه خود داشت.
اتوبوس پر و بطور یکنواخت هم حرکت نمی کرد،بزودی شلوغ شد،بطوریکه کودک زن شروع به گریه کرد،نگران بود که نمی تواند کنار مادرش بنشیند.یک جفت صندلی آزاد بودند،اما به هم چسبیده نبودند ،بنابراین ،زن بر روی یکی از آنها نشست و از پسرش خواست که بر روی دیگری بنشیند.ولی کودک مادرش را می خواست.مادر عصبی و شرمسار بنظر می رسید(نیازی به ذکر نیست که خسته نیز بود).
سپس،زن دیگری که کمی مسن تر بود،برخواست و از جای خود جابجا شد،بطوریکه کودک و مادر توانستند کنار همدیگر بنشینند.مادر بعنوان تشکر لبخند زد.و سپس کلماتی از دهان زن مسن تر خارج شدند که سطح کل انرژی آن اتوبوس را به اوج رساندند؛
"من در این موقعیت بوده ام."
ساده،غیر نمایشی و صادقانه،در آن لحظه ،بنظر می رسید که  مردم گوناگون نیویورک سی تی را متحد می کند.
چرا؟زیرا تقریبا" همه تجارب،تجارب انسانی اشتراکی هستند.آنها جهانی هستند.ما فراموش می کنیم که با زندگی بر مشکلات و نیازهای خودمان تمرکز می کنیم که در واقع نسبت به آنچه فکر می کنیم کمتر منحصر بفرد هستند.
چگونه این کلمات در زندگی تان به برقراری ارتباط بیشتر کمک می کنند؟
بپرسید:کجا در حال درجا زدن هستم؟
گاهی اوقات تجارب دردناک گذشته ما را از تمایل برای گشودن باب گفتگو با دیگران برای اینکه نمی خواهیم گذشته خودمان را دوباره به یاد آوریم باز می دارند.اما یک چیزی که من با اطمینان می دانم آن است که:بهبود و التیام دردهای دیگران به بهبودی و التیام دردهای خودتان کمک می کند.
من این را اخیرا" با دوستم "تریسی"متوجه شدم که دوست جدیدی را تحت حمایت خود گرفته بود که از سقط جنین غیر عمدی رنج می برد.تریسی تا دو سال قبل سه مورد سقط جنین عمدی را  پیش از تولد دخترش تجربه کرده بود.بله، نیروی عقلانی ما به دکتری برای توضیح جنبه پزشکی مشکلات نیاز دارد.اما روح ما نیز هم زمان به ارتباط انسانی جهت کمک  نیاز دارد.هیچ کسی بهتر از فردی که قبلا" دقیقا" جایی بوده است که اکنون شما قرار دارید نمی تواند کمک کند.
و روش شگفت انگیزی برای افتخار کردن به درد و رنج گذشته تان کمک به تسکین درد فعلی دیگری است.
بپرسید:آیا من اولین شخص بر روی کره زمین هستم که طلاق گرفته /یک بیماری را تجربه کرده یا شغل خود را از دست داده ام؟
موقعی که برای ترک شوهر اولم خیلی اندوهگین بوده و هراس داشتم(یک آخر هفته ای،از رختخواب بجز یک مرتبه برای خرید دو بطری شراب مخصوص خودم خارج نشدم .)
،فکری در سر داشتم.پس از گریه کردن،نشستن در تاریکی و فکر کردن به احساس ناخوشایندی که هفته ها گریبانگیرم بود،از خود پرسیدم،آیا من اولین زنی هستم که چنین تجربه ای دارم؟
واقعا" مرا به خنده واداشت.بله،خندیدم.شما آن لحظه ناگهانی رهایی هنگام تبدیل اشک ها به خنده را درک می کنید؟
شبیه یک بیداری جزئی است.چه شگفت انگیز!فکر کردم‌ که من اولین شخصی نیستم که قلبم شکسته است و مطمئنم که آخرین رنجش خاطرم هم نخواهد بود.از نظر بدنی و احساسی هوشیار کننده بود. یک شبه بهبود نیافتم،اما احساس آگاهی و درک بیشتری کردم،و آن احساس آگاهی به بهبودی من کمک کرد.میلیون ها زنی که هرگز ندیده و در موقعیت بد من بوده اند به بلند شدنم کمک کردند.
به احساسات مشترک و نه تطابق شرایط توجه کنید.
هنگامی که کودک بودم،نیازهای زندگی ام را با استفاده از اقلام اهدایی خانواده های محلی تامین می کردم و لباس هایم را از سبدهای "گم شده و پیدا شده"تامین می کردم.به همان علت احساس تحقیر می کردم و با این ترس زندگی می کردم که دوستی در حال پوشیدن لباس دور انداخته اش مرا ببیند.
حتی موقعی که هوا خیلی گرم بود،به این دلیل از در آوردن گرم پوش هایم خودداری می کردم...در یک مورد دوستی که با مارکر دائم نام خودش را بر روی قسمت درون ژاکتش نوشته بود آن را تن من دید.اکنون کسانی را ملاقات نمی کنم که بطور دقیق در چنین موقعیتی باشند،اما موقعیت کسی را که دچار چالش شرمساری مالی یا احساسی کمتر از دیگرانی است که آنها را ملاقات می کند‌ درک می کنم.لذا، بلادرنگ نسخه ای از "خود را که در این موقعیت بوده ام." بر زبان می آورم.
آیا جوهر این کلمات می تواند کمک کند تا همین اکنون تفاوتی کوچک خلق کنید؟چنین تفاوتی می تواند بسادگی تعارف داوطلبانه صندلی خود،به اشتراک گذاشتن توصیه هایی سودمند،یا حتی تلطیف خلق و خو با یک جوک هنگامه ای که ناراحتی کسی را درک می کنید صورت پذیرد،زیرا همه در این موقعیت با همدیگر هستیم.
سوزی موری مربی مقاله نویس سایت Greatist's life و یک مربی اعتماد به نفس در نیویورک سیتی است.
( Greatist's life:Source)
ترجمه و تلخیص:غریب واحدی پور