نوشته شده توسط;سیوزی مور
تاکنون یکی از داستان های مطلوبم"مرد خسیس و طلایش"بوده است.
مرد خسیس فرد ثروتمندی است که همه چیز خود را برای خرید خشت طلایی می فروشدو  آن را درون گودال عمیقی در حیاط خانه اش دفن می کند.هیچ  استفاده ای هم از آن  نمی کند;فقط هر روز برای چشم دوختن به آن مدتی سر گودال می نشیند.
روزی دزدی او را با طلایش می بیند و بعدها آن را می دزدد.موقعی که مرد خسیس  گودال خالی را می بیند و بر ثروت از دست رفته اش می گرید,همسایه اش به او می گوید,"دوباره بیا و به گودال خالی بنگر,این نگریستن حسی درست همانند همان حسی به شما می دهد که موقع نگریستن به طلایتان درون گودال داشتید."
نتیجه اخلاقی این داستان چیست؟
تفسیر من این است که;اگر ازموهبت یا استعدادی که به شما ارزانی شده است بهره نبرید,گویی هرگز آن را نداشته اید.
شما هرگز چنین کاری انجام می دهید؟به کاری نمی پردازید چون کامل نیست یا خیلی معمولی بنظر می رسد؟یا امکان دارد برای استفاده از آن هراس داشته باشید؟
هر وقت متوجه می شوم که در حال امتناع و یا مقاومت برای به اشتراک گذاشتن یک داستان بخاطر کامل نبودن و یا به هر طریقی مخفی کردن آن هستم,دوست دارم دوباره به داستان "مرد خسیس "برگردم.این داستان به من کمک می کند تا این حقیقت را بخاطر آورم که,"داستان نباید کامل و بی  نقص باشد.عدم استفاده از آنچه که داریم و می دانیم احمقانه است."
می گویم که این داستان مطلوب من هست,اما برگزیدن یک داستان از داستان های خیلی کوتاه واقعی  کتابی از ایساپز فیبلز که آن را خیلی دوست دارم و هر روز می خوانم سخت است.
کجا امکان دارد حتی بی آنکه بدانید همانند یک آدم خسیس عمل کنید؟
آیا در حال عدم پیشرفت درکار خود هستید؟
می توانید به مربیگری فرد جدیدی بپردازید؟
آیا در حال افزودن تجربه و ایده های با ارزش تان به یک پروژه هستید؟آیا تحت تأثیر یک فشار جانبی  برای شروع کار خیلی دچار هراس شده اید؟کجا و چگونه در حال اتلاف ایده های خوب و هوش خود هستید؟نگران نباشید,آنها تمام نمی شوند!بلکه از طریق به اشتراک گذاری و عمل هوشمندتر و قویتر می شوند.
آیا یک محتکر هستید؟
برای اینکه سزاوار چنین برچسبی باشید نیازی به لبریز کردن گاو صندوق تان نیست.آیا در حال احتکار تعارفات,زمان,خیر خواهی یا عشق خود هستید؟ در دنیا چه جاهایی می توانید بخشنده تر و مهربان تر باشید؟ آیا دوستی که در حال گذراندن زمان سختی است می تواند از توصیه خردمندانه تان استفاده کند؟آیا امکان دارد یکی از بستگانتان که در مورد شما منصفانه هم قضاوت نکرده بود در نهایت سزاوار میزانی از دلسوزی و ترحم شما قرار گیرد؟یکی از دوستانم اندکی پیش شغل خود را از دست داد, یکی از همکارانش نهار خرید و ساعتی را صرف طوفان فکری برای اقدام بعدی او جهت یافتن کار کرد.این موهبتی عالی بود.حضورتان موهبت است.این موهبت  را تلف نکنید!
آیا در تبدیل رؤیاهایتان به طرح و نقشه دچار قصور هستید؟
آیا غوطه ور شدن درترس مانع از تلاش  جهت جستجوی کار مورد اشتیاقتان می گردد؟امکان دارد رؤیایی داشته باشید که بجای دیگری نقل مکان کرده و در یک حوزه کاملا" متفاوتی کار کنید,ولی میزان پرداختی و حق اجاره مطلوب آن  خیلی رضایت بخش است.آیا در حال دفن اشتیاق ها و آرزوهای خود درون یک گودال هستید؟ممکن است احساسی شبیه رفتار مرد خسیس نداشته باشید,اما دارای چنان رفتاری باشید.
کجا ممکن است طلای خود را محبوس کرده باشید؟و کجا می توانید با شروع کردن از همین هفته استفاده از آن را آغاز کنید؟امکان دارد که یک دزد قادر به سرقت آنچه درون شما است نباشد,اما زمان چنین کاری را خواهد کرد.اگر مواهب و استعداد هایتان بدون از استفاده باقی بمانند,انگار وجود نداشته اند. آنها بتدریج به تحلیل می روند,و هر زمانی که فرصت استفاده از آنها را به تعویق اندازید,دارایی و ثروت خود را ضعیف تر خواهید کرد.و در خصوص عقب ماندن و پیشرفت نکردن نیز وضعیت اینگونه است؟دوست دارم فقط یک دلیل خوب در خصوص اینکه چرا باید عقب بمانید بشنوم.
از آنچه که به شما ارزانی شده است استفاده کنید,برای استفاده از مواهب و استعدادهایتان به خود و اطرافیانتان مدیون هستید.
سیوزی مور ستون نویس سایت مربی زندگیGreatist  و یک مربی اطمینان و اعتماد به نفس در شهر نیویورک است.برای توصیه های خیرخواهانه هفتگی مجانی اش  در وب سایت او ثبت نام کنید و هر سه شنبه دوباره برای اخیرترین نوشته هایش "ستون بدون از حسرت ها" را چک کنید. 
منبع;https://greatist.com
ترجمه و تلخیص;غریب واحدی پور